#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_92

.گرفتم

جلو اتاقم صدایش را شنیدم با همه ی لج و لجبازی که با او داشتم از ته

خنده ای که خیلی مواقع در صدایش موج می زد خوشم می آمد و

ناخودآگاه لبهایم به تبسم کش می آمد که البته همیشه مهارش می کردم تا

. نبیند

ــ می بینی زن داداش ؟ مایی که اگه پامون تو کوچه بذاریم هزار تا

خواطر خواه دنبالمون راه می افته ، این خانوم حتی یه نگاهم بهمون نمی

! ندازه و تحویل نمی گیره

اخم آلودبه سمتشان برگشتم و گفتم: آره راست می گه مامان . این خانم

!! هایُسمِگرد مگه دست از سرش بر می دارن ! بیچاره اش کردن بدبختو

مامان خنده اش را مهار کرد اما عطا خودش خندید : زبون که نیست زن

داداش نیش ماره...حالا دیگه خر می افته دنبال من؟

با حالتی متمسخر و با پوزخند از سر تا پایش را کاویدم : همونم شک

" نجیب

!! " دارم بیفته دنبال تو... حیف از اون زبون بسته های

منظورم را خوب درک کرد ، اخم به چهره اش آمد و لبخندش پرید و بر

.لب من نشست

مادر هم متوجه شد و چون همیشه از در دلجویی در آمد :شوخی می


romangram.com | @romangram_com