#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_88

. عطا عصبی شد . دندان بر هم سایید این را از حرکت فکش دانستم

. ــ نامزدم هستند

با نگاهی عجیب سراپایم را کاوید : ! که اینطور.. نمی دونستم نامزد داری .

عقد کرده اید ؟

. عطا با اخم به من نگاه کرد و سرد پاسخ داد : هنوز نه .. چند روز دیگه

. با همان تبسم ادامه داد : خوشبخت باشید .... خب من برم کیفمو بیارم

رفت و عطا با خشم بر من نگاه کرد : کر بودی ؟ کور بودی ؟ نشنیدی ؟

ندیدی مهمون دارم ؟

پوزخندم همیشه عصبانی اش می کرد : فکر کردم فقط اون خانومه

! مهمونته

. به سمت اتاقم راه افتادم که گفت : این فضولیا به تو مربوط نیست

شانه بالا انداختم : معلومه که به من مربوط نیست ... بفرمایید خوش

! بگذرونید .. شب بخیر حاجی

گل نازم تو با من مهربون باش

واسه چشمام گل رنگین کمون باش

اسیر باد و بارونم شب و روز

گل این باغ بی نام و نشون باش

من عاشقی دل خونم


romangram.com | @romangram_com