#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_80
. خندید
لحنم حرص آلود بود : من از برنامه ی شما شاکی نیستم ، از بی خواب
شدنم شاکیم .. من نمی دونم چرا پاتوقتونو عوض نمی کنین ؟
! باز هم خندید و بی خیال گفت :هیچ جا خونه ی آدم نمیشه
داشت حرصم می داد : آره خب ... هر گندی خواستی بالا میاری هیچکی
! هم متوجه نمیشه
! نگاهم کرد هنوز طرح خنده روی لبهایش بود گفتم : جز اونکه باید بدونه
لبخندش را جمع کرد : خیلی خب بیا پایین .. حوصله ی منبر رفتنتو ندارم
سر صبحی ! فقط بگم تا از چیزی مطمئن نشدی در موردش حرف نزن و
. قاضی نشو
نگاهم را به بیرون انداختم . راست می گفت به من چه ! خودش باید می
! فهمید... و تا نمی خواست این اتفاق نمی افتاد
آدرس دقیق را پرسید و مرا جلوی مطب پیاده کرد : الان سرو وضعم مرتب
. نیست ... نمیام بالا ، عصری شاید اومدم
سرم را دوباره از پنجره به درون بردم : تو خیلی بی خود می کنی بیای تو
. مطب دکتر زنان
سر خوش خندید : بابا اینقدر حسود نباش .. ما چشممون پاکه . بیایم هم
. فقط به منشیش نظر داریم
romangram.com | @romangram_com