#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_70

.این بار اخم کرده بود

ـــ فکر می کنی از اخمت می ترسم؟

خنده اش را مهار کرد .سر تکان داد : ای خدا!حریف هر کی بشم حریف این

!نیم وجبی نمی شم

لبخند زد : بیا جونم...بیا سوار شو خواهش می کنم....همه دارن نگامون

.می کنن

راست می گفت . کوچه شلوغ و پر تردد بود ، نزدیک به بازارچه بود آن

. خانه ی کلنگی

سوار شدم در را بست و خودش هم سوار شد . دقایقی بعد با نگاهی کوتاه

به من و نوازشی به موهای بلند رها پرسید : خب !نگفتی امروز کجا بودی؟

به طرفش برگشتم : به چه حقی رفتی اون اراجیفو به آقای حسینی گفتی؟

جدی تر نگاهم کرد و ابرو های خوش حالتش را بالا داد : اراجیف ؟ اینکه

می خوای زنم بشی اراجیفه ؟

پوزخندی زدم :ُمردمم نمی ذارم رو دوش تو بذارن...اونوقت زنت می شم؟

اولین مردی بود که می دیدم روی گونه اش چال می افتد،حتی وقتی

!صحبت می کرد

خندید و چالش عمیق تر شد : من بهُمردت کاری ندارم...زنده تو می

...خوام


romangram.com | @romangram_com