#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_44

. نگاهش به چشمانم بود : سلام ریحانِ

. خیلی وقت ها مرا با این تاکید مالکیت به نام می خواند

. بی تفاوت و سرد گفتم : سلام

باز نگاهش به اطراف چرخید : چرا اینجا اینقدر خلوته ؟

نگاهی به دخترانی که آن سو تر در حال مطالعه بودند انداختم ، سرشان به

. کتاب بود

. ــ برو دو ساعت دیگه بیا ببینی شلوغی یعنی چی

ــ محله ش که خوبه .. فقط یه خورده دوره ،که اونم وقتی با خودم بیای و

. برگردی مشکلی نداره

!دست روی نقطه ضعفم می گذاشتم . بودن با خودش

پوزخند زدم : من با تو تو بهشتم نمیام ، رفت و اومد به اینجا که جای خود

. داره

صندلی را پیش کشید تا بنشیند ،اخم کردم : برو پی کارت ، اینجا جای تو

. نیست

... بی خیال نشست : ماشین گرفتم

باراولش نبود . می گرفت ؛ هر مدل که بشود فکرش را کرد اما چگونه ؟ از

!برد در قمار ... و خیلی زود هم می باخت . بازهم در قمار

ــ الان باید بهت تبریک بگم ؟


romangram.com | @romangram_com