#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_20
...فقط نگران عطا بودم و ایراد های بیخودش !نمی دانم اویی که اکنون
پای بساط قمار و هرزگی این زن نشسته چطور ادعای هواداری مرا دارد که
مبادا نگاه هرزه ای مرا لمس کند ! چرا برایش مهم بود ؟ چرا به دنبال یکی
مثل خودش نبود ؟
چشم از سقف گرفتم و به پهلو چرخیدم سر و صدا نمی گذاشت درست
فکر کنم . مدام فکرم را به خود مشغول می کرد . از بچگی این صحنه ها را
زیاد دیده بودم ... عزت و برادرش هرز می گشتند، بیشتر عزت ..عطا گاهی
!با آن ها همراه می شد ، فقط گاهی
بیچاره مادرم چه تحملی داشت . من اگر روزی ازدواج می کردم هرگز نمی
توانستم خیانت همسرم را بی چون و چرا بپذیرم و دم نزنم ! مادرم اما به
خاطر سه بچه ی قد و نیم قد هیچ گونه اعتراضی به شوهرش نداشت که
چرا خیانت ؟ چرا بی بند و باری آشکار ؟ چرا قمار و هرزگی... چرا ... فقط
و فقط نگران بچه هایش بود که مبادا مانند پدرشان بشوند که با این رویه
ای که عزت در پیش گرفته بود دور از ذهن و باور نبود که پا جا پای پدر
بگذارند ! باز هم بیچاره مادرم که از جان مایه می گذاشت تا لقمه ی حرام
... در دهان بچه ها نگذارد
کم کم بوی تریاک هم بلند شد و چه بوی بد و نفس گیری . با همه ی
گرمایی که متحمل می شدم برخاستم پنجره را هم بستم . و پرده را
romangram.com | @romangram_com