#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_19

همه ی این گستاخی هایش به یادم می ماند ! همه زخم می شد و بر پیکر

دل و جانم جا خوش می کرد !فراموش نمی کردم این توهین ها را.. به

!موقع تلافی می کردم ! حتی ممکن بود به قیمتی باور نکردنی

عشق صیدی ست که

تیرت به خطا هم برود

لذتش تا به ابد

کنج دلت

!!!... خواهد ماند

صدای خنده ی مستانه شان در میان آوای ساز و آوازی که بر پا بود گنگ تر

به گوش می رسید با این حال سکوت نیمه شب را می شکست ... دقایقی

بود از پشت پنجره به تماشای سایه ی رقصندگی زنی ایستاده بودم که در

میان این دسته مردان قمار باز بی پروا و بی شرمانه خودش را می فروخت

...به چند هزار تومان را نمی دانم ... به میلیارد هم که بود از نظر من نمی

ارزید .. پول خودفروشی که خوردن نداشت .... پوزخنده ای به سایه ی زن

بر روی پرده ی اتاق عزت زدم : تو دیگه از ما هم بیچاره تر و ندار تری !!

. من و مادرم حداقلش آبرو داریم

کنار رفتم . در بستر دراز کشیدم و به فردا فکر کردم . اگر این کار نیمه

وقت جور می شد می توانستم باری هرچند سبک را از دوش مادرم بردارم


romangram.com | @romangram_com