#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_171

. لبخند زد : ایشااله جواب همهی تلاشتو می گیری مادر

نخی اش کرد و مقداری پول بیرون آورد : خدا

دست در جیب پیراهنِ

خیرت بده مادر که اینقدر دلسوزی ؛ اندازه قرضی که به سوپری داشتم

. برداشتم ، اینم باشه پیش خودت

!! اخم کردم : مامان ؟؟ من ندادم که بیایید پسش بدید

لبخند محجوبانه اش راباز هم تکرار کرد . عاشق حیای ذاتی اش بودم : نه

مادر ، ناراحت نشو.. می دونم اولین حقوقته شوق داشتی خرجش کنی

.... ..من دلم نمی خواد

اخمم پر رنگتر شد : این حرفها یعنی چی؟ نمی دونستم این قده برات

...غریبه ام

...لبخندی مهربان به لب اورد : تو عزیز دلم منی...خودت می دونی

مقداری از پول رو برداشتم باقی رو به سمتش گرفتم : اصلا اینو بده به

...عطا برای اون روز که عمه اومده بود و خرید کرد

سریع انگشت اشاره اش را به سمت بینی اش گرفت و از پنجره به بیرون

نگاه کرد و تن مهربان صدایش را پایین کشید : هیس...نگو می شنوه

ناراحت می شه .همون موقع خودم خواستم باهاش حساب کنم اما خیلی

بهش برخورد و ناراحت شد .به روح آقاش قسم خورد که پولش حروم


romangram.com | @romangram_com