#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_167
. خودش بپرسیم
دستم را نگرفته پس کشیدم : اینقد سمج نباش .. حوصله ندارم .. پاشو
.... برو
ــ ببین چقدر دارم نازتو می کشم ... همیشه از این خبرا نیستا ... اینم به
جبران کار دیشبه ... نمی خواستم اذیتت کنم .. دیدی که خودمو گرفتم تا
...
عصبی شدم با یاد آوری اش : خیلی خب ... بسه دیگه.. نمی خواد در
! موردش حرف بزنی
... ــ ببین چقدر عزیزی که با اون حالم
منزجر و تند گفتم : خواهش می کنم ادامه نده .. چرا متوجه نیستی ؟
... می گم خوشم نمیاد
. دستش را پس کشید : خیلی خب بابا ... اخم نکن ... پاشو بریم
! به ناچار برخاستم : خیلی سمجی
مقابلم ایستاد : واسه تو و ناز و ادات سمجم .. واسه هیچکی دیگه تره
! هم خرد نمی کنم
. پوزخند به لبم آمد : آره... دیدم
اخم کرد : منظورت چیه ؟
... به سمت در رفتم : منظوری نداشتم
romangram.com | @romangram_com