#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_166
با من اینطور حرف می زد .. قربان صدقه ام می رفت ... چرا قبلا خونم
اینطور گرم نمی شد؟؟ در این بین چه چیز تغییر کرده بود ؟؟ لحن او که
... همان بود و من هم همان دختر بداخلاق و بد قلق که
ــ ریحان ؟
به خودم آمدم . نزدیک بودنش حالم را ... چه کنم وقتی توصیفی
برایش نمیابم ؟ فقط می دانم" یک جور خاص "می شدم . آری یک جور
خیلی خاص.. هم خوب بود هم ... نه ! فقط خوب بود و بعد از چند دقیقه
! بد می شد
دوباره چشمهایش حواسم را به بازی گرفت ... این بار اخم کردم : پاشو برو
پی کارت ... گشنم نیست .. خیلی خوابم میاد ... می خوام بخوابم ..
. وگرنه سر درد می گیرم
. لبخندش هم گیرا بود : می دونی که نیای منم نمی رم
اخمو و بد اخلاق گفتم : چرا رفتی واسه مامانم خود شیرین بازی
درآوردی ؟ فکر می کنی مامانم طرفتو بگیره من کوتاه میام ؟
لبخندش محو شد : خود شیرینی نکردم.. ننه من غریبمم در نیاوردم ...
... اون خودش می دونه تو چقدر با من بد تا می کنی
ــ اگه تو نگی از کجا می دونه ؟
دست پیش آورد که دستم را بگیرد. دوباره خندید : خب بیا بریم از
romangram.com | @romangram_com