#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_158
بیچاره !! از این فکر
گرفتم ...حتما کیف قاپ بود . آن هم اولین حقوق منِ
!با تمام ترسم خنده ام گرفت
!ــ ریحانه
عطا بود ! با تعجب برگشتم .خودش بود که سوار بر موتوری بزرگ و زیبا
.بود ... از آنهایی که همیشه دوست داشتم
اخمهایش در هم و عنق بود.به یاد صبح و گستاخی اش افتادم . صبح که
.. نه .. دمادم صبح بود
سرم را تکان دادم :بله ؟ بفرمایید ؟
با آن حرکت من دهانش برای لحظه ای از باز ماند و سپس تک خنده ای زد :
!رو که نیست
اخمهایم همچنان در هم بود : امرتون؟
...ایندفعه خندید : شانس اوردی که خودم دیدم از مطب بیرون اومدی
ــ خب که چی؟
چشمانش را برایم گرد کرد اما آن خنده هنوز تن صدایش را دلنشین تر کرده
بود : خوب دست پیش گرفتی ها...شانس آوردی که نیومدم مطب رو روی
سر تو خانوم دکتر بی فکر خراب کنم ... به عقلش نمی رسه که تو این
موقع چطور باید برگردی خونه که تا الان نگه ت داشته؟
romangram.com | @romangram_com