#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_155

باز هم با خودش خندید : اون عروسکو ول کنم بیام سراغ تو ؟؟

عجیب بود نفسهایش بوی الکل نمی داد ! اما با همه ی گیجی ام به نظرم

ماندن با او در آن حالت خطر ناک بود هرچند تا آن روز اتفاقی نیفتاده بود

. اما من همیشه جانب احتیاط را رعایت می کردم . بر خاستم

ر گرفته بود : خیلی خب گورتو گم کن همونجا که

تنم از گستاخی اش گُ

... بودی

بلند شد و مقابلم ایستاد... هنوز خنده بر لب داشت حسابی شوخ و شنگ

. بود

... چانه ام را گرفت و سرم را بالا نگه داشت : ببین

سرم را و همه ی تنم را عقب کشیدم ...ادامه داد : من با هرکی هم باشم ،

... که" نیستم "بازم فقط تو عشقمی

به رویم خم شد ... از ترس زبانم بند آمد... دیگر نمی خندید ... جدی بود و

نگاهش ... نگاهش ...عجیب بود اما ... واقعا اشک آلود شد : می میرم برای

! این چشمای معصومت ریحان

به ناگه پس کشید . ونفس حبس شده ام آزاد شد ... دست به صورتش

... دست کشید : مگه نگفتم نیا بیرون ؟ برو تو اتاقت

از این عطای عجیب غریب می ترسیدم ... به خودم آمدم باید زودتر از او


romangram.com | @romangram_com