#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_14

... کمکش کردم تا زودتر حرفش را بزند : میخواین

ُــ...مشکلو دا..دا..دارم

..سر تکان داد : فـ...فــ..فقط هــ..هــ..همینُمـ...م

با این مدل حرف زدن او هر آن ممکن بود وقت آنقدر بگذرد که عطا از راه

! برسد

... با نگرانی گفتم : متاسفم... اما اگه امکان داره سریعتر

ُشـشما ما بگم... یـ یـ یـ

ُشـ

ــ بـ بخشید ...می.. می خواستم... بــ ...بــ....

... ـعنی

! عجب گیری افتاده بودم

!!ــ مـ..مــ..من شـ..شـ...شـما رو.. دو...دوست دا..دا...دارم

نفس راحتی کشید !انگار با گفتن این کلام راحت شده بود.. اما دل مرا به

!شور انداخت

اخم کردم : هر کی رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی ! شما خیلی بی جا

کردی !اگه می دونستم می خوای.. اینجا .. وسط کوچه این حرفو بزنی

! هرگز ... واقعا که

از او گذشتم : صـ صـ...صبر کن... حـ حـ حرفم هـ هـ...نوز تــ تــموم


romangram.com | @romangram_com