#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_12

من به اين كوچه و اين يار تعصب دارم

گفته باشم كه نگويي تو از این بي خبري

نه كه ديوار، كه اين بار منم مي شكنم

هر نگاهي كه بيفتد به نگاهي و سري

پشت آن پنجره معشوقه زيباي من است

هان و هيهات كه تو پرده حرمت ندرى

ترسم اين است هوايي شود از ديدن تو

يا بيفتد به سرش فكر و هواي دگرى

ُپر از عشوه و ناز است ولي

دلبر من

ناز اگر هم بفروشد تو مبادا بخري

اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذرى

خواهشا مي شود اين بار از اينجا نروى؟

محمدباقرالستي

با دیدنش سرم را پایین انداختم . سهراب پسر همسایه را می گویم !همان

که اگر سایه اش را هم لب بام میدیدم باید خودم را پنهان می کردم ! البته

به گفته ی عطا ! من که توجهی نداشتم ، او بود که حساس شده بود و به

خیالش خبر هاییست . اما به تازگی اتفاقاتی افتاده بود که داشتم


romangram.com | @romangram_com