#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_11
بود که خشمش را فرو خورد! شاید دلش به حالم سوخت ... می دانستم
! لبم زخم شده و ورم کرده ... دلش نیامد دوباره دست به رویم بلند کند
... شیلنگ را از دستش گرفتم و به کارم ادامه دادم
... ــ ریحان
نگاهش کردم با سماجت و امیدواری خاص در نگاه چشمان کشیده اش
... گفت : از این خونه می برمت ... تو فقط
پوزخندی زدم ، نگذاشتم ادامه دهد : بمیرم بهتر از اینه که با تو باشم !
!!بهتره بهش فکر نکنی
نگاهش رنگ عوض کرد : پس توام بهتره بری بمیری چون تنها راهی که
!! برای آینده ت پیش رو داری بودن با منه
از من دور شد و من دلم از قاطعیت کلامش فرو ریخت ! با این حال به
"! خودم دلداری دادم " من زیر بار نخواهم رفت
اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذرى
حق ندارى كه دل از دلبر ماهم ببرى
با خبر باش كه سر مي شكند ديوارش
تا مبادا كه به سويش بكني يك نظري
romangram.com | @romangram_com