#ساده_نیست_پارت_98
به دور شمع می چرخی، از عاشقی نمی ترسی.
شنیدم زیبایی، کل آرایش دنیایی.
نمی آید مثل تو هیچکسی در تقویم شمسی.
همه از تو عکس شهرزاده ی زیبایی کشیدند.
همه گفتند و حتی یک لحظه تو را ندیدند.
همه غیر من فقط، وصف حال تو را شنیدند.
شنیدن که شنیدن کی بود مانند دیدن.
با لبخند، متفاوت از سری قبل زل زده بود به من و من چه سخت نگاهم رو ازش گرفتم تا حواسم پی کارم شه و گند نزنم به این همه تمرین واسه ی این دخترها.
بعد تموم شدن آهنگ، دختر ها خم شدن اما من صاف وایستادم. مگه اسکولم واسه ی این ها تعظیم هم بکنم؟ نگاهم رو به جایی دوختم که کارن بود، اما... چرا نیست؟ عه، کجا غیبش زد؟
از پیست رقص خارج شدیم و من متفکر در حال کناره رفتن بودم که دستم از پشت کشیده شد و نگاهم زوم وندادی شد که بدون جواب به کجا می بری های من از محوطه خارجم کرد و گفت:
-ببین آوا، امشب سرتقی رو بزار کنار و نگاه کن تا وقتی کارن اومد بیرون باهاش بری. خب؟
متعجب گفتم:
-ها؟
تک خنده ی عصبی ای کرد و زیر لب گفت:
-دلم واسه ی دیوونگی هات تنگ می شه.
دهنم از تعجب طبق معمول باز شد که دستم رو ول کرد و همون طور که عقب_عقب باغ رو ترک می کرد، لب زد:
-حالا وقتشه.
رفت و من رو با ذهنی گنگ و سوال های متعدد رها کرد توی اون باغ خوفناک. ای بابا سوال هام کم بود درخت های سر به فلک کشیده هم بهشون اضافه شد. با باد سردی که وزید لرزی بدنم رو گرفت و دست هام دورم حلقه شد. ایش من سردمه، نمی شه برم تو؟ ای بابا حالا الان توی این وضعیت تو شدی حرف گوش کن آوا؟ همیشه لجبازی می کنی ها. اما به طرز فجیعی پاهام تکون نمی خورد تا من از این سرما و درخت های خوفناک رهایی پیدا کنم. آب دهنم رو قورت دادم و سرم رو پایین انداختم تا حداقل کمتر بترسم که با موجود ترسناکی جلوی پاهام جیغ بنفشی کشیدم و سریع پا تند کردم تا از دست اون سوسک چندش فرار کنم. به عقب برگشتم و نگاهی بهش کردم که پشت سرم راه افتاده بود. اخمی کردم و با صدای بلند و جیغ جیغوم گفتم:
-چه مرگته؟ چرا دنبالم میای؟
romangram.com | @romangram_com