#ساده_نیست_پارت_97


...

با صدای تقه ای که به در اتاق خورد آخرین نگاهم رو حواله خودم کردم. همون لباس رو تن کرده بودم و آرایش خیلی کمی هم روی چهره داشتم البته بهتره اسم آرایش روش نذارم چون فقط رژ قهوه ای رنگی رو روی لب ها مالیده بودم و این وضع صورت رنگ پریدم رو بدتر کرده بود. هرچی هم ونداد خانومی روکه حکم آرایشگر رو داشت فرستاد، در رو قفل کردم و اصلا هم اجازه ندادم بیاد داخل، تا آخرش خسته شد و رفت پیش دختر ها.

در باز شد و سمیه خانوم وارد شد.

-خانوم جان، مهمون ها اومدن و آقا گفتن سریع بیاین پایین.

آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:

-سمیه خانوم، نمی دونم چرا اینجوری شدم، از صبح استرس گرفتم.

لبخندی به روم پاشید و گفت:

-رنگتون هم پریده، چیزی نمی شه خانوم بد به دلتون راه ندین.

سری به معنای باشه تکون دادم و پشت سرش راه افتادم و از اتاق خارج شدم. از پله ها پایین اومدم که همه ی نگاه ها زوم شد روی من. اخمی کردم و با سرعت به سمت دختر ها که با اون لباس ضایعشون گوشه ای وایستاده بودن رفتم به خاطر بلندی صدای موزیک داد زدم:

-آماده این؟

سری تکون دادن منم به خوبه ای اکتفا کردم، انقدر حالم بد بود که حال و هوای حرص دادن و غر_غر کردن نداشته باشم. ونداد با لبخند اومد سمتم و دستم رو گرفت و گفت:

-چرا انقدر رنگت پریده؟

شونه ای بالا انداختم و گفتم:

-نمی دونم، حالم بده، حس می کنم الانه که بالا بیارم.

لبخند مهربونی زد و گفت:

-تموم می شه، امشب همه چیز تموم می شه.

با تعجب نگاهش کردم که باز لبخندی تحویلم داد و به گوشه ای از سالن رفت و چشم های من زوم کارنی شد که با لبخند نگاهم می کرد، نه بابا ونداد کارن نیست. پس این کارن کیه؟ این جا چه غلطی می کنه؟ نکنه ونداد بزنه بکشتش؟ نکنه فهمیده می خواد لوشون بده که می گه همه چی امشب تموم می شه، نکنه منم بکشه. وایی نه دارم دیوونه می شم.

با صدای دی جی که ما رو به وسط سالن رفتن دعوت می کرد، جمعیت کنار رفت و ما هم اون وسط جا گرفتیم. با پخش شدن آهنگ شروع کردیم به رقص و نگاه من زوم کارنی شد که عجیب و غریب نگاهم می کرد.

شنیدم بی نقصی، پروانه وار می رقصی.

romangram.com | @romangram_com