#ساده_نیست_پارت_88
اخمی کرد و گفت:
-نه، مثل اینکه با تو باید بد بود!
سری به معنای آره تکون دادم و گفتم: خوب بودن بهت نمیاد، پس خودت باش!
مثل خودم تلخ گفت: چند دقیقه پیش خودم بودم.
کنجکاو گفتم: یعنی چی؟
بدون نگاه بهم روش رو برگردوند و از جا بلند شد. ای بابا تازه داشتم دلخوش می کردم به حرف از زیر زبونت بیرون کشیدن، گند زدی که برادر.
یعنی چی که اون روی مهربون خودشه؟ یعنی میخواد بگه آدم خوبیه؟ پس عمه من داره این همه آزار و اذیت می کنه؟ برو بابا افکار مالیخولیایی داره پسره.
دستش رو به سمتم دراز کرد که نگاهم قفلش شد. بدون کمک و جواب به اون دست دراز شده از جام یهویی بلند شدم که دوباره چشم هام سیاهی رفت و به سمت استخر کج شدم.
برای جلوگیری از افتادنم با چشم های بسته مثل مرغ پر کنده داشتم بال_بال می زدم و توی فکر اینکه اگه بیوفتم زنده موندنم دست خداست اما با حلقه شدن دستی دور کمرم احتمال پرت شدنم داخل استخر به صفر و پرت شدنم به آغوش ونداد به صد رسید.
نفس_نفس زنان سرم روی سینه اش قرار گرفت و ضربان قلبش زیر گوشم جون گرفت. دستش روی موهای لختم نوازش گونه حرکت کرد که تازه به خودم اومدم و ازش جدا شدم اما تنگ تر شدن حلقه ی دست هاش دور کمرم باعث پرت شدن سرم روی سینه اش شد و صداش آوایی شد توی گوشم.
-چقدر وول می خوری دختر، یه دقیقه صبر کن دیگه. الان باز راه می ری دوباره سرت گیج می ره.
سرم رو بالا آوردم و از همون فاصله ی کم به چشم های مشکیش خیره شدم.
-گیج نمیره، ولم کن!
نچ نچی کرد و با دست سرم رو روی سینه اش قرار داد و مشغول نوازش موهام شد.
-چقدر حرف می زنی، به خدا دنیا با کمتر شدن لجبازی های تو مشکلی نداره ها، تازه خوشحال هم می شه.
اخمی کردم و دو دستم رو روی سینه اش گذاشتم و به شدت پسش زدم.
-ولم کن دیگه، دنیا کیلویی چنده؟ اگه یه نمه شعور داشت سرنوشت من رو با شما رقم نمی زد.
ابرویی بالا انداخت.
-سرنوشت کاری نمی کنه، اونی که رقم می زنه خودتی، فقط خودت آوا. اگه بخوای می تونی همین الان از اینجا بری اما نمی تونی که...
romangram.com | @romangram_com