#ساده_نیست_پارت_87
-نگفتی؟
نگاهی بهش کردم و گفتم: چی رو؟
بدون نگاه به من زل زد به رو به رو و گفت: اگه اونم دوستت داشته باشه و بهت بگه، چیکار می کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم: نمی گه، در نتیجه منم نمی گم و بیشتر نتیجه می گیریم که از هم دور می شیم و اینجاست که باید گفت؛ نخود_نخود هرکه رود خانه ی خود.
تک خنده ای کرد و گفت: خنده دارش نکن دیگه!
نگاه ازش گرفتم و به کف استخر دوختم.
-خیلی از حرف های خنده دار، گریه داره. خنده دار می گی تا اشکت نریزه، تا غرورت حفظ شه. همون خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است خودمونه!
سنگینی نگاهش رو حس کردم اما بدون نگاه گفتم:
-چیه؟ حالا غمش رو حس کردی؟
سری به معنای آره تکون داد و گفت: به قیافه ات و اون زبون درازت نمی خورد این حرف ها!
پوزخندی زدم و گفتم: درد منم همینه، مردم ظاهر بینن. اصلا چرا دارم برای تو می گم؟
دستم رو به زمین گرفتم تا بلند شم که دستش روی دستم نشست.
-آوا؟
چشم بستم و دوباره نشستم و دستم رو با خشونت از زیر دستش بیرون کشیدم.
-با من حرف بزن، درسته توی ذهنت فرد بدی نقش بستم اما...
با تمسخر نگاهش کردم و گفتم: آها، نه بابا! حتما مرهم خوبی هستی، یا نه می شه باهات در و دل کرد و تو هم می شی همون آدم حرف گوش کن مهربون؟
پوزخند صدا داری زدم و دستم رو توی هوا تکون دادم.
-بیشین بینیم باو!
دلخور نگاهم کرد که صدام رو در آورد: اه ونداد داری روی مخم رژه می ری کم_کم.
romangram.com | @romangram_com