#ساده_نیست_پارت_82
سری تکون داد و گفت: مگه چند نفرن؟ همش پانزده!
چپ چپ نگاهش کردم و اون برای جلوگیری از خنده لبش رو گاز گرفت و نگاهش رو به پارکت ها دوخت.
نگاهم رو قفل اتاق کردم و دختر هایی که منتظر به من خیره بودن و بعضی هاشون هم توی آینه درحال درست کردن سر و وضعشون.
اتاق بزرگی که کفش پوشیده از پارکت های قهوه ای و دیوار هایی که سر تا سر از آینه پوشیده شده بودن.
دروغ نمی گم که به وجد نیومدم چون واقعا خوشم اومده بود، این اتاق خوراک هیپ هاپ و شافل بود اما فکر نکنم این ها واسه ی یاد گرفتن همچین رقصی اینجا باشن.
دست ونداد که جلوی صورتم تکون خورد نگاهم رو به چشم هاش دوختم و ناخودآگاه گفتم: ها؟!
تک خنده ای کرد و گفت: مطمئنی با این لباس می خوای رقص ایرانی یادشون بدی؟
آهی کشیدم و یهو خیز برداشتم سمتش و گفتم: اونش دیگه به من ربط داره، با یه خدافظی خوشحالم کن!
اخمی کرد و با پوزخند گفت: چشم خانوم عصبی، البته که دفعه بعدی جلوی این ها از این حرکات ببینم اینطوری رفتار نمی کنم. می دونی که من خر...
حرصی گفتم: می دونم تو خیلی خری، حالا بای با!.
دندون قروچه ای کرد و ازم فاصله گرفت و حالا من بودم که وارد اتاق شدم و در رو بستم. همه با دیدنم نگاهشون زومم شد، با اخم غلیظی گفتم: به اجبار اینجایین؟
بعضی ها سر تکون دادن و بعضی هم نه، پوزخندی زدم و گفتم: خب با بعضی ها هم دردم، در هر صورت الان این مهم نیست!
جلوشون قرار گرفتم و نگاهم قفل اسپیکر بزرگ گوشه ی اتاق شد. به اولین دختری که جلوم بود گفتم:
-خودتون رو معرفی کنین بعدش هم با یه آهنگ برقصین حداقل بفهمم چه سطحی دارین.
همون دختری که به چشم هاش نگاه می کردم مظلوم بهم زل زد و با صدای لرزونی گفت:
-شیدام، رقص بلدم فکر نکنم نیازی به...
دستی توی هوا تکون دادم و لبخندی به روش پاشیدم.
-فعلا کنارم وایستا ببینم باید چیکار کنم.
صورت گندم گون و ابرو های هشتیش که دخترونه برداشته شده بود قیافه ی بانمکی رو براش ساخته بود. لب های قلوه ایش که از ترس به سفیدی می زد حتی همین الان هم دل می برد، چشم های مشکیش معصومانه و التماس گرانه خیره ی چهره ام بود و بینی صاف و کشیده اش نشون از دست نخوردگیش می داد.
romangram.com | @romangram_com