#ساده_نیست_پارت_73


با لبخند ژکوندی گوشه ی لبش گفت: فکر کنم حالا از پیشنهادم و اینکه قبول کردی به خودت می بالی، مخصوصا که تا به حال هیچ دختری همچین موقعیتی نصیبش نشده!

اخم کرده بهش گفتم: افتخار نداره که داداچ. یه عمارته دیگه چیزی که معمولا ما دختر ها توی کارتن های بچگی دیدیم و توی رمان هامون خوندیم.

ابرویی بالا انداخت و با اعتماد به سقف گفت: اما تا حالا از نزدیک ندیدی که، فقط می‌مونه یه چیزی! اگه باهام راه بیای و نق نق نکنی می ذارم عین پرنسس ها باهات برخورد شه.

با چشمک کنار گوشم لب زد: تا حداقل اون کارتن های پرنسسی به حقیقت بپیونده!

دندون بهم سابیده با چشم غره از کنارش عبور کردم و غرق زیبایی ندیده به چشمم شدم. دیوار هایی با کاغذ دیواری های مدل دار دهن باز نگه دار بنده همراه با عکس های آقا که دوباره بیشتر دهن باز نگه دار از اون ژست های توی عمر ندیده.

بابا چرت می گن پول خوشبختی نمیاره، پول همه چیزه پول نداشته باشی از گشنگی می میری، توی حسرت یه سفر خارج از کشور می مونی، حتی عاشقیت پولدار ها هم عالمی داره. لامصب دخترها براشون حکم مگسی رو داره که چند دقیقه دور و برت پر می زنه و مایه ی سرگمی برای کشتنش می شی، آره دیگه با روح و روان دختر بخت برگشته بازی می کنن بعد هم با دوست دختر های جدید ردشون می کنن برن پی کارشون. الهی جِز جگر بگیرین همه اتون!

با درد گرفتن دندون هام از فشار بهم سابیدگی اخمی چهره ام رو پوشوند و آخ آرومی از دهنم خارج شد. الهی بمیری که همیشه حرص می خوری و سر خودت هم خالیش می کنی آوا!

-خوشت اومد؟

جیغ فرا بنفش کشیده و دست به قلب ده متر پرت شده به هوا برگشتم سمتش.

-یعنی الهی بمیری، امروز قصد داری سکته ام بدی؟

خنده ای کرد و گفت: استغفرا...، من؟

سری به معنای آره تکون دادم که لب گزید و دست به سینه، نمایشی خم شد و گفت: عذرخواهم بانو.

ذوق زده از اینکه جدی_جدی داره مثل پرنسس ها باهام برخورد می شه، سری بالا گرفتم و با چشم های ریز شده گفتم: حالا چون خیلی اصرار می کنی، دیگه تکرار نشه!

پوزخندی کنج لبش نشست و با دست به جلو هدایتم کرد.

-آوا خانوم عزیز، بیا اتاقت رو نشونت بدم.

ابرویی بالا انداختم.

-حس می کنم باید خدمتکار نشونم بده.

دوباره پوزخند زده گفت: بس که رمان خوندی، از اونجایی که شما حکمت از بقیه جداست می خوام خودم راهنماییت کنم، بده فرق داشته باشه با دنیای رمان هات؟

شونه ای بالا انداخته توی دلم گفتم: نه بابا بدیش کجاست؟ یه پسر خوشتیپ که حکم همون شاهزاده ی سوار بر اسب سفید که صد در صد واس ما نیست داره دنبالم میاد و مثل پرنسس باهام برخورد می کنه.

romangram.com | @romangram_com