#ساده_نیست_پارت_70


-کمک نخوام باید کی رو ببینم؟

لبخند بدجنسی روی لب هاش نشست و گفت: من و!

از جاش بلند شد و رو به روم وایستاد که نگاهم به چهره اش نشست. موهایی که طبق مد امروزی خامه ای به سمت بالا هدایت شده بود و چنان خوش حالت و مرتب بود که دلم پیچ و تاب خورد برای بهم ریختنشون، ابرو های وحشی که یکم تمیز شده بود اما مردونگیش بهتر از پسرهای امروزی بود حداقل، چشم های درشت و در عین حال کشیده ی مشکی بینی عقابی و لب های متوسط، شونه های پهنی که توی اولین نگاه مردونگی رو به رخ می کشید.

دستی جلوی صورتم تکون داد و همراه با پوزخند عریضی گفت: مورد پسند واقع شدم؟ حالا می تونم سوالم رو بپرسم؟

اخمی کردم و به جهت مخالف از خونه شروع کردم به حرکت، پشت سرم حرکت کرد و به سرعت کنارم قرار گرفت.

-دختر جون کاریت ندارم، فقط قصدم کمکه.

به سرعت به سمتش برگشتم و گفتم: اونی که ادعا می کنه می‌تونه یه کاری بکنه نکرد تو می خوای بکنی؟

لبخندی روی لبش نشست و سر تکون داد.

-کارن رو می گی؟

ابرو هام بالا پرید و متعجب پرسیدم: می شناسیش؟

صورتم رو جلوی صورتش بردم و با لبخند ژکوندی گفتم: می دونی چیکارست؟

پوزخندی زد و صورتش رو عقب برد و آروم گفت: نه اونقدر زیاد، چیکارست مگه؟ یه کسی که دستش با فرهاد توی یه کاسه است. بابام خیلی رفته توی کار آمارش!

متعجب تر برگشتم سرجام و گفتم: مگه بابات کیه؟

سرش رو بالا گرفت و گفت: اونی که خریدت!

حیرون تر از هر وقتی با دهن باز نگاهش کردم که تک خنده ای کرد و گفت: حالا می تونم کمک کنم؟

با لب و لوچه آویزون برگشتم سمت همون تخته سنگ و روش نشستم، رو به روم وایستاد که گفتم: چرا می خوای کمکم کنی؟

سرش رو کج کرد و زیر نگاه گرمش ذوبم کرد.

-خب خوشگل که هستی، فکر نکنم دلت هم راضی باشه. واسه هرکسی این ریختی نمی شم ها، پیشنهادم رو قبول کن!

اخمی کردم و عصبی گفتم: یعنی چی؟

romangram.com | @romangram_com