#ساده_نیست_پارت_67


سه، با تعجب نگاهم می کرد و حالا بود که آستانه تحمل من لبریز شد.

-روت رو کن اون ور.

چشم هاش گرد شد و متعجب گفت: ها؟

وایی چقدر خنگه این بشر. دستم رو دراز کردم و روی لپش به سمت مخالف خودم چرخوندم. دوباره سرش آروم، آروم به سمتم چرخید که کلا گرخیدم، یاد صحنه های آنابل افتادم توی این موقعیت، برای چی سرش باید مثل اون ابول بشر بچرخه؟ اصلا اون آدم بود مگه که بهش لقب بشر می دم؟

وایی نه، من کنار این پسره به اوج دیوونگی می‌‌رسم.

آب دهنم رو قورت دادم و ریلکس از جام بلند شدم و سعی کردم بدون هیچ جلب توجهی از کنار پیست رقص عبور کنم.

با قدم های آروم به سمت پله ها قدم برداشتم و توی همین موقعیت به این فکر کردم که چقدر این راه پله به راه پله های توی خونه ی اون یاروعه توی قسمت دوی آنابل شبیه.

حرصی از دست خودم، چشم هام رو بستم و سعی کردم آروم باشم ولی مگه می شه؟ توی این موقعیت باید اون حس مزخرف بیاد سراغم و حس کنم اگه الان چشم هام رو باز کنم، آنابل جلوم سبز می شه؟

آروم-آروم لای یکی از چشم هام رو باز کردم و شروع کردم به دید زدن راهرو، خب ببین هیچکی این جا نیست، بیا آدم باش و برو.

اون یکی چشمم رو هم باز کردم که با کشیده شدن دستم از پشت سر، جیغم به هوا رفت و از اونجایی که خیلی خوش شانش واقع شدم، پام به پله گیر کرد و پرت شدم توی بغل آنابل جون.

وایی نه! بمیری آوا اگه این آنابل باشه که سکته روی شاخمه. آب دهنم رو با صدا قورت دادم و لگدی نثار پهلوی آنابل کردم که آخش به هوا رفت. اوا خاک عالم، این لباس ها پسرونه نیست احیانا؟

لبم رو توی دهن جمع کردم و با سرعت بدون نگاه کردن به چهره ی طرف از روش بلند شدم که با کشیده شدن دستم دوباره برگشتم سرجای قبلیم، با این تفاوت که صدای بلند موسیقی به خاطر جیغ من قطع شده و سکوت خونه رو برداشته بود.

مشتی به سینه ی عضلانیش کوبیدم و سعی کردم حلقه دستش رو از دور کمرم باز کنم. نه، این جوری نمی شه باید گازش بگیرم این جوری هرچی آنابل هم باشه دیگه سراغم نمیاد.

سرم رو از روی سینه اش برداشتم و دندون هام رو، روی بازوش گذاشتم. و حالا؛ یک، دو، سه.

چنان گازی گرفتم که حس کردم دندون های خودم خورد شد چه برسه به بازوی اون بدبخت، با صدای داد طرف و به خاطر درد شدیدش، پرت شدن من به گوشه ای که یه لحظه حس کیسه بکس بودن بهم دست داد باعث شد نگاهم به نگاه عصبی کارن گره بخوره. اوا خاک عالم، آنابل جون، کارن جون بود؟

با گاز گرفتن لبم، سعی کردم از قهقهه ای که تا دو ثانیه دیگه به هوا می ره جلوگیری کنم. همون طور که دستش رو ماساژ می داد چشم غره ای حوالم کرد و زیر لب فحش آبداری نثارم کرد که به خاطر خنده ی جمع قادر به شنیدنش نبودم.

پسرها با خنده متفرق شدن و دخترهای بدبخت بیچاره ی جمع، چشم غره ای نثار من کردن و دلسوزانه مثل یه مادر... عه چیزه اشتب شد، مثل یه همسر وفادار دورش حلقه زدن و با هل دادن همدیگه سعی داشتن زودتر خودشون رو توی دل آقا کارنمون جا کنن. لازم به ذکره بگم که حالا جدی جدی همون آهنگ مسخره، شده بود ورد لب های من.

حرصی از جام پریدم و با نیم نگاهی به چهره ی کارن از کنارش رد شدم، آوا اون موقع کارن از بین اون پسرها نجاتت داد، خوب نیست الان کمکش کنی؟ نه بابا، چرا لغوز می خونم؟

من دخترم و اون پسره، اون که کیف و حالش رو می کنه. تو وضعیتت فرق داره پس دلت الکی واسه ی کسی نسوزه!

romangram.com | @romangram_com