#ساده_نیست_پارت_60
-مگه باهات شوخی دارم؟
دستی به موهای پخ پخوش کشید و مظلوم گفت:
-نه والا! ندارم.
کجکی نگاهش کردم.
-ها؟
فکر کنم جدی ترسیده بود که با میکروفن توی دستش شروع کرد به بازی کردن.
-آهنگ های جدیدی که لایت باشه به درد رقص نمی خوره، همه یا خیلی زدن تو فاز غمیگینن یا از اون طرف متن غمگینه و ریتم شاده که بازم به درد نمی خوره!
عصبی سری تکون دادم.
-قدیمی هم باشه مهم نیست.
یکم فکر کرد و گفت:
-آهنگ شبای تهرون و شنیدی؟
طبق معمول دهنم رو باز کردم و انگشت به دهن شروع کردم به فکر کردن. یه دفعه با چشم های گرد نگاهش کردم.
-آره، کلی هم دوسش میداشتم. اما شاد نیست؟
نوبت اون بود که پوکر نگاهم کنه.
-جون هرکی دوست داری همین و بردار بریم، نکنه می خوای برات غمگین بزنیم؟
نچ نچی کردم و گفتم: همین رو بپخش ببینم!
با لبخند سری تکون داد و ازم دور شد منم منتظر تموم شدن آهنگ موندم و در همون حال به کارن سردرگم خیره شدم.
با تموم شدن آهنگ تمامی چراغ ها خاموش شد و فقط یه نور روی من افتاد که باعث شد همه ی نگاه ها سمتم بچرخه.
یا امام زاده بیژن! به خودت سپردم، گند می زنم الان من که میدونم. آروم باش آوا یکم دست بزنی و راه بری تمومه، باوشه؟
romangram.com | @romangram_com