رمان ساده نیست

#ساده_نیست_پارت_58


-چرا فکر کردی با شاد موافقم؟

ایش، حتما باید با تیکه و کنایه جوابش رو بده الدنگ؟،

دهن کجی کردم و گفتم: خودم نظر می‌دم اصلا.

کارن به سمتم خم شد و کنار گوشم لب زد.

-حواست رو جمع کن که قراره چیکار کنی!

تا اون رفت کنار سر فرهاد اومد کنار گوشم و آروم گفت: حواست باشه که اگه خوب کارت رو انجام ندی چی می شه!

با قیافه زاری به جمعیت رقصنده نگاه کردم و گفتم: راه فراری نیست آیا؟

فرهاد سری به معنای نه تکون داد. آهی کشیدم و بلند تر گفتم:

-گوشی که نداشتم آهنگ گوش کنم، چی سراغ داری؟

ابرویی بالا انداخت.

-یعنی سلیقه من رو می خوای؟

اخمی چهره ام رو پوشوند.

-معلومه که نه، می گم چی سراغ دارین؟

پوزخندی زد و گفت: جدید سراغ دارم اما شاده، اشکال که نداره؟

زیر لب ادامه داد.

-هر چند که حق نداری بگی مشکل داره!

اه اه، پسره ی... حق انتخابم نمی ده به آدم!

-حداقل خواننده هاش رو بگو، شاید دلم نخوادشون!

ابرویی بالا انداخت و با لبخندی گوشه لبش گفت: اون ها هم تو رو نمی خوان.

romangram.com | @romangram_com