#ساده_نیست_پارت_44
-جان؟
انگشت اشاره ام رو به سمتش گرفتم و به طرز مسخره ای گفتم:
-آخ مامان، تو اگه من رو بزنی که ناکار می شم. کی جمعم کنه؟ قبلش زنگ بزن اورژانس نمیرم یه موقع!
چشم غره ای بهم رفت و از روی صندلی بلند شد.
-هه هه، خندیدم، بلند شو بریم اصلا نخواستم بفهمم کدوم خری هستی. هرکی هستی انگل جامعه ای!
خنده ام بند اومد و از جام پریدم.
-حیف که جاش نیست و منم آدم زدنِ زن جماعت نیستم.
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
-چیمون از شما ها کمتره؟
با لبخند ژکوند گفتم:
-نیست که کروموزوم هاتون کم و زیاده، اینه که کلا سر تا پاتون مشکله!
دست هاش مشت شد و همون طور که از کنارم رد می شد چنگی به گردنم زد که حس کردم گربه گردنم رو پنجول کشیده.
-آی، دیوونه ی وحشی. مگه گربه ای؟ هار بدبخت!
بدون توجه بهم از در خارج شد.
به درک، بری دیگه برنگردی اصلا چجوری می خواد بره؟ باید وایسته تا من برم برسونمش.
بعد مدتی دو تا ساندویچ روی میزم قرار گرفت.
تشکری کردم و با آرامش کامل شروع به خوردن کردم.
ساندویچ دوم رو هم خوردم و بعد از اینکه یه دل سیر از عزا در آوردم پول رو حساب کردم، از رستوران خارج شدم.
(وا کوشی؟ چرا نیست؟)
romangram.com | @romangram_com