#ساده_نیست_پارت_43
-برام مهم نیست دختره.
چپ چپ نگاهم کرد که شیطون لبخندی روی لبم نشست.
-بچرخ تا چرخیم، پسره نفهم.
حالا نوبت من بود که عصبی بشم.
-ببین داری از حد خودت جلو می زنی ها. منم اسم دارم؛ اسمم هم کارنه، نفهم هم خودتی.
ابرویی بالا انداخت.
-نه بابا! خب پس تو هم حق نداری من رو دختره بنامی. دیوونه هم خودتی!
با قیافه زار سرم رو روی میز گذاشتم و زیر لب گفتم:
-خدایا، من بخت بر گشته چه گناهی کردم که گیر یه خنگول افتادم؟
-دارم می شنوم چی می گی. خدا بهت لطف کرده یه دختر ناناز و حالا یه ذره کنجکاو و چپونده توی سرنوشتت.
تیز نگاهش کردم.
-فضولی، کنجکاو چیه؟ هی واسه خودش از الفاظ خوب استفاده می کنه.
دستش رو کوبید روی دستم که روی میز بود.
-درست صحبت کن واگر نه...
همون جور که دستم رو می مالیدم تا از دردش کم شه گفتم:
-و اگر نه چی جوجه؟
از جوجه ای که بهش نسبت دادم عصبی شد و تقریبا بلند گفت:
-می زنمت.
پقی زدم زیر خنده.
romangram.com | @romangram_com