#ساده_نیست_پارت_30


- برای چی باید همچین کاری بکنم؟

پوزخندی زد.

- بخرنت.

آب دهنم رو قورت دادم و عصبی تر از قبل، داد زدم.

- نمی خوام بخرنم!

پوزخند صدا داری زد.

- مگه دست توعه؟

نزدیکم شد و کنار گوشم گفت: فکر کن یه درصد خراب کاری کنی، اون وقته که دیگه پیش بینی نمی کنم. هر بلایی که بشه سرت میارم.

با دست هلش دادم، با صدای بلندی زد زیر خنده و از در اتاق بیرون رفت.

روی تخت نشستم و سرم رو بین دست هام گرفتم. چیکار کنم خدایا؟ کمکم کن، شدم عروسک ویترین هاشون.

نگاهی به غذای داخل سینی کردم. کارد بخوره توی اون شکمت. خودت اون ور کوبیده می خوری برای من نون پنیر میاری؟ ایشالله گیر کنه توی گلوت خفه شی دیگه ریخت نحست رو نبینم.

سینی رو با دستم پرت کردم که با ضربه، به دیوار رو به روم برخورد کرد؛ همه موادش پخش زمین شد و صدای بلندی هم ایجاد کرد.

پوزخندی زدم و به پارکت های کثیف شده خیره شدم. حالا میبینی پسره ی مزخرف. ببین چه جوری می رقصم!

در با شدت به دیوار کوبیده شده و همون پسره وارد شد. با چشم های قرمز به سینی و محتوایات پخش شده ی روی زمین خیره شد و بعد خشمگین به سمتم قدم برداشت.

- داری چه غلطی می کنی؟ چه مرگته؟ اتاق خوب که بهت دادم، غذا هم که بهت می‌دم، قراره فقط برقصی.

داد زد.

- سخته؟

با آرامش از جام بلند شدم. یه قدم به سمتش برداشتم و رخ به رخش وایستادم. لبم رو به گوشش نزدیک کردم و با تمام توان کنار گوشش، جیغ کشیدم.

لرزی بدنش رو گرفت و بعد به سرعت دستش رو روی گوش هاش گذاشت و به شدت پسم زد.

romangram.com | @romangram_com