#ساده_نیست_پارت_3
مامان هم با جدیت توام با نگرانی گفت: چیزی شده؟
بابا سری تکون داد و گفت: یکی از افراد باند قاچاقچی رو گرفتیم، اداره جا نداشت مجبور شدم بیارمش خونه!
مامان با سادگی هینی کشید؛ اما اخم های من درهم گره خورد.
مامان: دستت درد نکنه آقا رضا! یه دزد خلافکار همه کاره رو برداشتی آوردی خونه؟ به زن و بچه ات هم اصلا فکر نکردی.
بابا دستی به موهاش کشید و با لحن آرومی گفت: این با بقیه فرق داره عزیزم، لطفا آروم باش قراره توی یکی از اتاق ها یه مدت بمونه بعدش می ره. اتفاق خاصی نمی افته فقط شما سمت اون اتاق نرین همین!
مامان با حرص گفت: نه بیا و بریم.
بعدش هم با دلخوری تمام ترکمون کرد و رفت آشپزخونه.
اما من، باور کردم؟ ابدا! از بیشتر کارهای بابا خبر دارم. هرچی هم اداره و بازداشتگاه و هرجا پر باشه و جایی نداشته باشه که البته ممکن نیست.کل مردم دزد و خلافکار نشدن که! جدا از اون بابا آدمی نیست که خلافکار رو خونه ای که دختر یکی یه دونه اش که نمی ذاره کسی چپ نگاهش کنه بیاره!
حالا این وسط من گوش هام دراز شده یا دمم؟
بابا رو به من گفت: آوا، می دونم حرف هام رو باور نکردی. راجب این یه مسئله نمی تونم چیزی بهت بگم. تنها کمکی که می تونی بهم بکنی اینه که سمت اتاق این پسر نری و کنجکاوی هم نکنی، این ماموریت خطرناک تر از همه ماموریت هامه. باشه دختر گلم؟
از سر بی حواسی سری به معنای باشه تکون دادم.
بابا ادامه داد: برو توی اتاقت می خوام بگم بیاد داخل، سرباز پیششه باید بره. بنده های خدا گناه دارن.
با ابرو های بالا رفته و پوزخند به لب به سمت اتاقم حرکت کردم. از کی تا حالا خلافکارها برای بابا شدن بنده های خدا؟ صد در صد یه جای کار می لنگه. من که آخرش این موضوع و کشف می کنم. اگر نه آوا نیستم که!
این طوری که بابا گفت و خودم هم کشف کردم خیلی ضایع با بقیه ماموریت ها فرق داره. با صداهای مبهمی سریع سمت پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم، به بابا که پشتش به من بود و پسری که مقابلم بود چشم دوختم.
موهای لخت مشکیش آشفته روی صورتش ریخته شده بود. بینی معمولی و لب قلوه ایش به صورت شرقیش می اومد.
با سنگینی نگاهم سرش رو بالا آورد و نگاه سبز آبیش رو به چشم هام دوخت. با ترس لبم رو گاز گرفتم و پرده رو رها کردم. اگه بابا بفهمه کنجکاوی کردم خیلی دلخور می شه. مخصوصا که تاکید هم کرد.
بر عکس همه ماموریت ها بیشتر از همه ذهنم و به خودش درگیر کرده.
قیافه پسره به همه چیز می خورد جز یه خلافکار. هرچند که مگه خلافکار ها قیافه ندارن؟ اتفاقا اون ها بدتر هم هستن، لامصبا بد خوشگلن! وای آوا زده به سرت؟ تو بابات پلیسه مثلا، اون هم خلافکاره (مثلا) دو چیز کاملا متفاوت. مثل این می مونه که من طعمه شیر باشم و عاشقش هم بشم.
با خنده سری تکون دادم تا افکار مسخره ام از ذهنم بپره. نگاهم رو به آینه دوختم.
romangram.com | @romangram_com