#ساده_نیست_پارت_14


متعجب به ساعت نگاه کردم. دوازده شب بود! سرم رو خاروندم، یعنی این همه بیدار بودم و نفهمیدم؟ سرهنگ چیکارم داره که بلند شده اومد دم اتاق؟ اون هم این وقت شب!

آروم گفتم: اومدم جناب سرهنگ، یه لحظه.

تیشرتم رو از روی تخت برداشتم و تنم کردم و به سرعت به سمت در حرکت کردم.

با دیدن دختری جلوی در دهنم از تعجب باز موند. نگاه اون هم بدتر از من سمت بازو هام و چشم هام در حرکت بود.

با صدایی که کنترلش دست خودم نبود بلند گفتم: شما باید...

با چشم های گرد به سمتم قدم برداشت و دستش رو محکم جلوی دهنم نگه داشت بعد هم توی همون حالت نگاهی به پشت سرش کرد.

وقتی اطمینان پیدا کرد که اتفاق خاصی نیوفتاده به زور هلم داد داخل و در رو بست. چشم هام تا آخرین حد ممکن باز شده بود. جلل خالق روش جدید مخ زدن پسرهاست؟

همون طور که دستش جلوی دهنم بود زل زد به چشم هام و گفت: چرا داد می زنی الدنگ؟

دستش رو از جلوی دهنم برداشتم و حرصی گفتم: ببخشید نمی دونستم باید ازتون اجازه بگیرم.

ادام رو در آورد و گفت: هه هه، با نمک تا وقتی توی خونه ی مایی باید بگیری.

ابرویی بالا انداختم.

- به به! دختر جناب سرهنگ! چه عجب چشم ما به جمال شما روشن شد.

با اعتماد به نفس کامل گفت: اگه می دونستم انقدر تو انتظار دیدنمی زودتر می اومدم.

پوزخندی زدم.

- روش جدید مخ زدنه؟

اخم صورتش رو پوشوند. چشم های عسلیش به خون نشست. با صدایی که لحظه به لحظه بالاتر می رفت گفت: یعنی چی که روش جدید مخ زدنه؟ از چشم و ابروی نداشته...

خودم رو بهش رسوندم و جلوی دهنش رو گرفتم. توی دو سانتی صورتش آروم گفتم: می بینی که هم چشم دارم هم ابرو، در ضمن صدات رو برای من بلند نکن دختر جون.

دستم رو از جلوی دهنش برداشت و عصبی تر از قبل به صورتم نزدیک شد و گفت: چقدر من از شما پسرها نفرت دارم. همه اتون لنگه ی همین؛ بیشعور و فرصت طلب. حالا فرقی نداره پلیس باشه یا یه الاف.

خشم وجودم رو گرفت. این دختره داره چی می گه؟ رسما داره بهم توهین می کنه. مثل خودش نزدیکش شدم و دستم رو دور کمرش حلقه کردم.

romangram.com | @romangram_com