#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_76
- آب
- چی ؟
- تشنمه
دایه صدتاشو میندازه روی سرشو داد میزنه و آب میخواست ، از کی ، از همونایی که باهام این کار و کردند .
داد نزن ، خواهش میکنم داد نزن ، سرم داره می ترکه . حتی صدای قلب خودمم آزار دهنده است ، مثل پتک که انگار دارن میکوبن رو سرم . چی میشه اگه قطع بشه ، صداش آزار دهنده است .
دستای سرمو بلند کرده و لیوان و میچسبونه به لبم .
همین که خنکی آب میخوره به لبم انگار جون تازه ای میگیرم .
تشنم بود ، و حالا آب لذت بخش بود . اول بالش نرم و حالا آب ، خیلی لذت بخش بودن .
چشمامو باز میکنم
- خوبی دختر جان
سرمو تکون میدم و اشک هام می یاد پایین ، دایه سرمو تو بغلش میگیره و منم که بعد از مدت ها یه پنهاهی و آغوشی واسه دلداری پیدا کردم بنای گریه سر میدم . اونقدر گریه میکنم که سبک میشم و از حال میرم .
کیاوش
یکی از پرونده ها رو تو خونه جا گذاشته بودم و مجبور شدم دوباره برگردم خونه ، ترافیک بود و منم عجله ای نداشتم .
به خانم رحمنی زنگ زده بودم گفته بودم که دیر میرسم به شرکت .
همین که کلید میندازم و در و باز میکنم صدای داد و فریاد می شنوم . در و می بندم و کیفمو میزارم زمین و می رم تو پذیرایی . دو تا زن کنار دایه وایستادن و دستاشو گرفتن دایه سعی داره دستشو دربیاره ولی ...
romangram.com | @romangram_com