#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_74

همین جوری که حرف میزنه می یاد جلوتر و عینکم که بالای سرم گذاشته بودم به شدت می کنه که چند تا از موهامم باهاش کنده میشه

- آی

- درد داشت ... بمیرم





اولین سیلی که خوابوند رو صورتم برق از کلم پرید . سعی کردم با دستم نگه دارم و نزارم که باید جلو ، اما با این کارم انگار جری ترشون کردم که ریختن رو سرم

اونقدر کتک خوردم ، اونقدر فحش شنیدم ، که بدنم سر شد .

التماس کردم ، دستاشون با اون انگشترای کلفتشون میخورد به صورتم ، به دستام ، به گردنم . درد داشت ، سعی میکردم دستامو آزاد کنم تا حداقل جلوی خودمم بگیرم ولی نمی زاشتن دستامو گرفته بودن . انصاف نداشتن بی انصافا .

نفرین هاشون ، فریادهاشون ، گوشام داشت کر می شد . .

به نفس نفس افتاده بودن که ولم کردنند . افتادم زمین گریه می کردم و ناله .

- چیه ی دختره ی شوم ، چرا چشماتو بستی ، باز کن ببین چه کردید با جوون رشید من ، حالا اومدی تهرون داری واسه خودت خانومی میکنی

- آی

- خفه شو ، خفه

هق هق میکردم ، دهنم خشک شده بود ، حرفاشو انگار می کوبیدن رو سرم ، دوست داشتم سرمو بکوبم به دیوار تا شاید صداهای تو سرم کمتر بشه .

- زن نیستم اگه بزارم یه لیوان آب خوش از گلوت پایین بره ، فکر کردی اومدی تهران دستم بهت نمیرسه ،


romangram.com | @romangram_com