#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_71
کیاوش
- پسرم شام نمونی
- نه دایه شبم نمی یام منتظر نباشید ، فقط اومدم لباسامو عوض مکنم
دایه می خواست چیزی بگه ولی نگفت ، منم پیگیر نشدم و از خونه زدم بیرون .
ماشین دمه مجتمع پارک کردم . همین که با لابی میرسم صدای داد دختری گوشامو کر کرد
- مشکلی پیش اومده
از حرکتش خندم میگیره ، داره دنبال صدای من میگرده .
- مشکلی پیش اومده
همین که دیدمش نفسم بریده شد ، موهاش مشکیش خیلی شلخته از زیر شالش دراومده بیرون و داره با تعجب به من نگاه میکنه
چهره ی خاصی داشت . خیلی خاص ...
- نه ... یعنی چرا
- می تونم کمکتون کنم
- با نگهبانی کار داشتم ولی نیست
وسایلشو میزارم کنار آسانسور و دوباره میره سمت ورودی
- کمک لازم ندارید
romangram.com | @romangram_com