#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_7

دستامو مشت میکنم و یکم دیگه میرم جلوتر ، سرمو میندازم پایین .

- سلام آقابک

- علیک سلام ، بشین

یکم میرم عقب تر و رو اولین مبل می شینم ، هنوز سرم پایین و دارم با دستام بازی میکنم .

- میخواستم خودم قضیه رو باز کنم برات ، دو هفته پیش تو یه درگیری یکی از جوون های ایل بالا مرد .

مرد که مرد، به من چه آخه .

- رادمان اون جوون و کشت .

نگاهش میکنم با بهت ، آقابک چی گفت ... رادمان آدم کشته ، این امکان نداره

- بگیر بشین

به خودم نگاه میکنم ، کی از رو صندلی بلند شده بودم و جلوی آقابک ایستاده بود ، دوباره میرم عقب و رو صندلی میشینم دوباره سرمو میندازم پایین ، وای خدای من رادمان .

- وقتی دارم باهات حرف میزنم به من نگاه کن

از صدای دادی که میزنه مو به تنم سیخ میشه . سرمو بلند میکنم .

داره نگاهم میکنه ، همیشه وقتی میخواست نفوذ حرف هاشو بیشتر کنه به چشمای طرف مقابل زل میزد و حالا واسه اولین بار به چشماهای من زل زده .

- میر حسین گفته رادمان و میخواد

میر حسین بختیاری بزرگ همون خاندانی که رادمان یکی از پسراشو کشته .


romangram.com | @romangram_com