#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_69

بچه ها پیاده میشن و یکم بعد منم کلید و می برم میدم . قرار شد چند روزه دیگه بیام و رهن و بگیرم ولی چک ضمانت و همونجا گرفتم .

چک ضمانت تخلیه رو از بابای گلسا گرفته بودم که همون جا ازش تشکر کردم و دادم بهش .

وسط راه از خونه به گلسا زنگ زدن که مهمون اومده و زود بیا . همین که به در مجتمع رسیدم سریع پیاده شدم و وسایل و گذاشتم کنار پله ها

- تو برو دیگه

- نه بابا بزار اینا رو ببریم بالا دست تنها که نمی تونی

- نه تو برو دیرت شده ، امروز به خاطر من از کارات شدی

- از این حرف ها نداشتیما

بالاخره راضی میشه و میره منم با چند تا کیسه و یه قالیچه و کیف ویلون کنار پله ها موندم .

اول قالیچه رو برمیدارم و از پله ها میرم بالا ، هواسم بود که کسی تو کوچه نباشه ، از قدیم گفتن مال تو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن . اونا رو میزارن بالا و می یام بقیه وسایل و می برم .

به خاطر دویدنم یکم نفس نفس میزدم . کیفم و قالیچه سنگین بودن.

- ببخشید

به اتاق نگهبانی نگاه میکنم ببینم کسی نیست کمک کنه

یکم فکر میکنم تا اسم نگهبانه یادم بیاد

- آقای احمدی ... آقای احمدی

خبری نیست ، عصبانی میشم و داد میزنم


romangram.com | @romangram_com