#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_68
- همین دیگه تا کار هست یاد من می یوفتی
- ای خدا من نبودم اونهمه کتاب و جمع کردم
- با هم جمع کردیم
تا اونا بحثشون تموم بشه من و گلسا با کمک هم قالیجه رو از رو دیوار آوردیم پایین و لوله کردیم و گذاشتم کنار وسایل دمه در .
دوباره اتاق خواب و نشیمن و آشپزخونه رو چک میکنم . ترانه یه کسیه دستش گرفته ، گلسا هم قالیچه رو بغل کرده منم کیفم و با ویلون و دستم گرفتم . می ترسیدم بدم باربری ببره .
در قفل میکنم و با بچه میرم بیرون .
در کوچه رو میبندم و سوار ماشین میشم . گلسا داره رانندگی میکن و مریم و ترانه هم با هم حرف میزنن . خونمو خیلی دوست داشتم .
خوب یادم می یاد وقتی این خونه رو پیدا کردم داشتم از خوشحالی بال در می یاوردم . دوست داشتمش خیلی زیاد . روزهایی خوبی رو تو این خونه داشتم .
مثل فیلم ها که تو ماشین نشستن و برمیگردن و واسه آخرین بار نگاه میکنن برمیگردم و به خونه نگاه میکنم .
اینم تموم شد . یه صفحه دیگه ، صفحه ای که دوسش نداشتم .
- خوب کجا بریم
- من و مریم باید بریم خونه مامان جون
مریم و ترانه با هم دختر دایی ، دختر عمه بودن و یه مادبزرگ خیلی ، خیلی خوب داشتن .
- منم باید برم کلید و بدنم به اون املاکه
- اوکی پس اول شما پیاده شید ، منم روژان و می برم کلید و بده .
romangram.com | @romangram_com