#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_63
- خوب هستید خانم مهندس
مهندس ، تا اونجایی که یادم می یاد دانشجوی پزشکی بودم نه مهندسی ، یعنی این چند وقت این همه بهم فشار اومده که یادم رفت بود مهندس بودم . از فکر مسخره ای که کردم اخم میکنم ، درسته اون اتفاق ها افتاده ولی دیونه نشدم که .
- ببخشید
- من احمدی هستم نگهبان ساختمون
ابروهای بالا رفتم به حالت عادی برمیگرده ، اخمم جاشو به یه لبخند میده و به مردی که روبروم ایستاده نگاه میکنم . حالا که فهمیدم کیه ترسم می ریزه ، می ترسیدم نکنه اون آدم هایی باشن که مراقبمن.
- ممنون ، ببخشید من تا حالا ندیده بودمتون
- فراموش کردید ، من چند روز پیش شما رو با مادر آقای مهندس دیدم
گیج میزنه یارو ، مهندس ، مادر مهندس .. فکر کنم اشتباه گرفته .
لبخندی میزنم که خودم دقیقا معنیشو نمی فهمم
- با اجازتون
- خواهش میکنم .
از پله ها می رم پایین و خودمو تو یه خیابون فرعی می بینم .
با ترس به اطراف نگاه میکنم تا ببینم کسی دنبالم هست یا نه ولی کسی رو تو خیابون ندیدم . آفتاب اجازه نمیده تو ماشین ها رو نگاه کنم . بیخیال میشم و میرم سمت خیابون .
چهل دقیقه طول کشید تا از اونجا خودمو برسونم به خونه .
کلید آپارتمان و برمیدارم و در باز میکنم . چیزی تغییر نکرده ، همه چیز دقیقا همونجوری که چندین روز قبل اینجا رو ترک کردم .
romangram.com | @romangram_com