#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_61
- شب راجع بهش حرف بزنیم
- شب حرف بزنیم ولی شما شب پیشم میمونی اجازه نمی دم بری ، اوکی ؟
- باشه عزیزم ، فعلا کار نداری
گوشی رو مزارم رو میز و نفس عمیقی میکشم
- بهار بود ؟
- آره
- چرا کلافه ای پس
- کلافه مال یه دقیقمه ،این چی بود دیگه جفت پا اومد وسط زندگیم .
- حوری بهشتی
خندم میگیره ، حوری که زندگیم و بهم ریخت .
روژان
بعد از چند ثانیه که واسه من مثل چند ساعت گذشت بازم صدای قدم ها بود که آرومم کرد و نشون میداد که اونی که پشت در وایستاده بود داره دور میشه .
دیگه نفهمیدم چطوری دوش گرفتم و از حموم دراومدم بیرون . سرمو سمت پذیرایی میگریم ، کسی نیست .
- عافیت باشه
- وای
romangram.com | @romangram_com