#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_47
- ممنون که اجازه دادید ما بیایم اینجا
داسه سرشو تکون میده و میگه :
- درسته روژان عروس خون بس ایل ماست ولی میرحسین نمی خواد او اذیت بشه . میدونم که یه چیزایی براتون گفته . اجازه دادم تا بیاید چون باید می دیدمتون . بعد از اینهمه سال که از خدا عمر گرفتم می فهمم کی خوبه و کی بد .
شمارهاتونو بنویسید تو یه کاغذ .
- شماره ؟
- واسه میر حسین
ترانه زیر لب یه آهانی میگه که مریم بهش چشم غره میره .
دایه از رو مبل بلند میشه . همون جوری که بلند می شه میگه :
- کنار دوستتون باشید ، تنهایی بد دردیه .
اینو میگه و میره سمت راهرو و بعد ناپدید میشه .
مریم نفسشو با صدا بیرون میده و گره روسری کوتاهشو باز میکنه .
- وای خفه شدم .
- هوا که خوبه .
romangram.com | @romangram_com