#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_46
- هی هی ...
به ترانه نگاه میکنم ، با حضور دایه معذبیم ، خیلی خیلی آروم حرف می زنیم
سرمو تکون میدم
- این پیر زن مادرشوهرته ؟
مریم که کنار ترانه نشسته با دستش می زنه به پهلوی ترانه .
- چرا میزنی خوب ، میخواستم ببینم مادر شوهرشه یا نه
- مثلا که چی بشه
- مریم خنگی ها ، اگه مادرشوهرش باشه ، پس قیافه ی شوهرشم چنگی به دل نمی زنه .
از حرف های ترانه خنده می یاد رو لبم . چه ساده ، با چه حرف هایی لبخند می یاد رو لبم
- دیوانه
- بچه ها درست بشینید ،داره می یاد
منم به تبعیت بچه ها تکیه میدم به مبل ، دایه با یه سینی که چند تا لیوان توشه داره می یاد سمت مون .
بلند میشم و سینی رو از دستش می گیرم و به بچه ها تعارف میکنم . فکر میکردم که دایه میره ولی نشست رو مبل .
بعد از تعارف کرده شربت ها یه لیوان واسه خودم برمیدارم و می شینم .
بچه ها خیلی مودب و متین دارن شربت هاشونو می خورن . گلسا یه کم از شربتش می خوره و لیوانشو میزاره رو میز و میگه :
romangram.com | @romangram_com