#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_38
- تا اعتمادمو جلب نکنی نمیشه
- خوب چی کار کنم ؟
- ببین دختر جان من به خاطر اینکه میر حسین گفت اومدم دلمم به خاطر تنهایت می سوزه ، ولی چاره چیه ی دختر جان . حالا یکم بگذره ببینم چی میشه .
- پس دوستام می تونن بیان اینجا
- چی بگم والله ، بزار از آقا اجازه بگیرم بعد
دیگه کشش ندادم . نفهمیدم از کدوم آقا میخواد اجازه بگیره ولی خدا کنه اجازه بدن . دارم از حرف هایی که تو دلم انباشتم خفه می شم و باید با یکی حرف بزنم تا سبک بشم .
- بمونم کمکتون کنم
- نه دختر جان تا وقتی من اینجا هستم همه ی کارای خونه با منه ولی وقتی رفتم خودت انجام میدی
با ترس بهش نگاه میکنم
- مگه میخواید برید ؟
- فعلا که اینجام حالا ببینیم چی میشه
میرم سمت پذیرایی . خداییش هر کس اینجا رو دکور کرده فوق العاده خوش سلیقه بوده .
از یکی مرد بختیاری بعیده این سلیقه . اگه داداش های خودم بودند که بهترین چیزها رو و به بدترین دکور تبدیل میکنن . فقط نمیدونم تهران چی کار میکنه ؟ کارش چیه ی ؟
اهمیتی هم نداره هر کاری دوست داره بکنه مهم اینه که به من اجازه بدن زندگی خودمو داشته باشن . دایه هم که گفت یه کسی رو واسه خودش داره ، این از همه بهتره واسم .
ته دلم روشنه ولی هنوز نگرانم ، اگه بزنن زیر قولشون و بشم یه خون بس اونوقت چی . فکر نمیکنم الان خانوادم نگرانم باشن ، الان حتما پسرشون پیششونه و من و یادشون نمی یاد .
romangram.com | @romangram_com