#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_36
- بیا دختر جان مگه دارید قایم موشک بازی میکنید
میرم تو آشپزخونه . دایه با دیدنم میگه
- چرا حجاب گرفتی ؟
- گفتم شاید کسی باشه
خنده اش گرفته
- آخه دختر جان اگه کسی هم بود که بهت نامحرم نبود ، شوهرته
راست میگه ها به این فکر نکرده بودم .
- دایه کمک نمی خوای ؟
- نه بشین منم دو تا چای بریزم می یام .
یه صندلی میکشم بیرون و می شینم ، خیلی گرسنه ام . زودتر از اینکه دایه بیاد سر میز شروع میکنم به خوردن
- هی میگم پاشو یه چیزی بخور میگی میل ندارم ، ببین تو رو خدا چه جوری میخوره
- اون موقع میل نداشتم خوب
دایه هم شروع میکنه به خوردن . تو ذهنم خیلی شلوغه ، خیلی کارا هست که میخوام بکنم . باید از دایه اجازه بگیرم برم خونه و وسایلامو بیار ، کاش که اجازه بده . دو هفته ی دیگه جواب آزمون می یاد و معلوم میشه باید دوباره کتاب های هاریسون و اصول فارماکولوژی رو بخونم یا یه راست برم واسه کارآموزی تو بیمارستان .
دلم واسه بچه ها تنگ شده از دیروز که به گلسا گفتم چند بار بهم زنگ زد و گفت که بیاد پیشم ولی من دیروز اصلا تو حال خودم نبودم که ببینم از کدوم طرف اومدیم خونه .
- دایه
romangram.com | @romangram_com