#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_26
- هیس ، خواهش میکنم
با بهار یه سالی میشه که آشنا شدم ، تو یه رستوران که با بچه ها رفته بودم و بهارم با دوستاش اومده بود . زیبا بود ، خواستنی بود . از اون تیپ هایی که خیلی جلوه میکرد از همون اول عاشق چشمهای طوسی اش شدم . خیلی زود پیشنهاد دوستی دادم و زود تر از من به پیشنهادم جواب داد . تو این یه سال خیلی خوب بود ، همه چی ، هر چی اراده میکرد براش فراهم میکردم چون بهش علاقه مند شده بود اونم می دونست چطوری باید منو خوشحال کنه . این وسط فقط آرمان بود که زیاد از بهار خوشش نمی یومد و هر چند وقت یکبار نصیحتم میکرد که خوب نیست و تو رو واسه اعتبار و پولت می خواد و از این حرف ها . ولی خیلی راحت از کنارش رد می شدم انگار نه انگار که حرفی زده بود .
آرمان همیشه عاقل تر از همه بود ولی کو گوش شنوا . سهیل هم که کلا تعطیل همش تو عیش و نوش و خوشگذرونی ، من و رهام که مشغول شرکت بودیم .
آرمان وقتی موضوع شنید خیلی نصیحت کرد که دختر مظلوم و اذیت نکن و بهار و ول کن . اما من نمی تونم با دختری که حتی ندیده بودمش باشم اصلا نمی تونستم قبول کنم . اگه به اجبار میر حسین نبود اصلا راضی به این کار نمی شدم .
سهیل که دیگه هیچ از اون روز که فهمیده همش میگه خوشی ، دیگه دوتادوتا .
رهام اما میانه است کسی که می تونم همیشه کنار خودم داشته باشمش . به خاطر اینکه هم شریک تجاریم هم دوست های دانشگاهی بودیم .
روژان
- دختر جان
با صدای گرفته ای جوابشو میدم
- بیا یه چیزی بخور نهارهم که نخوری
- ممنون دایه ، میل ندارم
- همین که گفتم همین الان می یای بیرون
دلم به حال خودم می سوزه از این به بعد باید بشم یه برده که هر چی اطرافیانم میگن بگم چشم و هیچ حرفی نزنم . خوب دلم نمی خواد از این اتاق بیام بیرون دلم نمی خواد بیام شام بخورم .. مگه زوره . خودم جواب خودم و می دم ، بله که زوره ، من یه خون بس و در جواب همه ی حرف ها باید بگم چشم .
یاد حرف های مامان تو اون روز شوم می یوفتم .
- میدونم عزیزم سخته ولی چاره ای نسیت یکی باید این وسط قربانی بشه
romangram.com | @romangram_com