#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_18

هنوز حرف هاش تموم نشده بود که ...

هنوز حرف هاش تموم نشده بود که دخترش افتاد به جونم و بعد خودشم همراهیش میکرد ... با دستام فقط صورتمو پوشونده بود تا در امان بمونه ، هر لگدی که میزن نفسم بریده می شد ، بی انصافا مگه من کرده بود که حالا دارید با من اینجوری می کنید منم یه قربانیه قربانی ..

نمی دونم دست کدومشون خورد به دستم که سوختم ، دستم گرم شد ، میشد احساس کرد که خونریزیش شروع شده ، دیگه کم کم داشتم از حال می رفتم ولی بی انصافا ول کنن نبود همه جام درد می یومد .

نمی دونم کدومشون بود که موهامو گرفته بود تو دستاشو می کشید . احساس می کردم کاسه سرمو دارن در می یارن .

مگه اونا یه زن نبودن مگه نمی دونستن خون بس چیه ، مگه نمی دونستن من فقط تاوان کس دیگه ای رو پس میدم .

همون جور که منو میزدن و حرف میزدن ، متوجه نمی شدم فقط اسم جوونم و پسرم می فهمیدم . دستم می سوخت ولی کاری نمی تونستم بکنم .

این بود سرنوشت من ، آینده ی من ، من نابود شده ام

زیر دست و پای اون دو تا زن داشتم خورد می شدم . ولی داد نمی زدم جیغ نمی کشدیم . حرف های مامان یادم می یاد هیچ وقت از هیچ چیز شکایت نکن .

تو اون وضعیت که به حرف های مامان فکر میکنم درد این کتک زدن ها یادم میره ، مامان اونقدر معامله ی بدی با من کرده بود که شاید تا عمر دارم یادم نره .

فروختن ،همه فروختن ، منو به پسر خاندان ، به برادرم ، به رادمان

کاش می دیدمش و ازش می پرسیدم که چرا ..چرا من باید تاوان پس بدم ؟

اینه رسم غیرت مردای بختیاری ؟

- مامان بسه ، کشتینش

آخرین چیزی که دیدم التماس دختری بود که دمه در وایستاه بود . تو سیاهی دست و پا میزندم ولی کسی نبود تا کمکم کنه ، مثل همیشه . کسی نبود تا دستم بگیره درست مثل همیشه و بعد سیاهی مطلق .




romangram.com | @romangram_com