#رز_سیاه_پارت_69
مکث کرد و به سارا نگاه کرد. سارا سرش رو پایین انداخت.. ادامه داد
_اقای به اصطلاح محترم رو ببینیم. انگاری بازم تو هچل افتاده!!!
پوزخند معنا داری زد و نگاشو از سارا گرفت .
صدای پوزخند نوشین رو درست پشت سرم شنیدم اما به روی خودم نیاوردم.
این خنده چه معنی داشت!؟
نکنه ارمان نقشه ایی برای کشوندن ما به ایران داره؟؟
شاید... شاید....
نوید_خب الان باید چیکار کنیم؟
_میریم هتل ...قبل از اومدن سپردم رزو کنن.
خوان_عالیه پس چرا وایسادیم!!!
_منتظر کسی ام!
منظورش چی بود...!
جوابم رو خیلی زود باماشینی که جلومون ترمز زد گرفتم.
_سوارشین...
نگاهم بین حامد و لیموزین جلوم در گردش بود.
من که تا اینجاش رو هوا جلو اومده بودم،اینم روش!
جلو رفتم و پشت سر سارا سوار شدم.
با دیدن فضای داخلش ابروهام با تعجب بالا رفت..
باید اعتراف کنم عالی بود .. لوکس!
بجز ما ۶نفر یه نفر دیگه هم حضور داشت .
یه زن شیک که خیلی دلم میخواست بدونم کیه....
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۷]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت116
این چهره برام اشنا بود من این
صورتو یه جایی دیدم...
فکر کن فکر کن رز باید یادت بیاد..
صدای بسته شدن در ماشین خطی
روی افکارم کشید ..
نگاه کلافه ایی به حامد انداختم که
بازم بایه لبخند جوابم رو داد.
_سلام شب همه گی بخیر...
به ترتیب جوابش رو اروم دادن
خستگی از چهره هامون میبارید..
نگاهش روی تک تکمون لغزید و
روی من متوقف شد .
انگار اونم سنگینی نگاه منرو حس
کرده بود!
برای اینکه شک نکنه لبخند ارومی
زدم و شیشه ماشین رو پایین دادم...
هوا سرد بود ...سرد که نه.. سوز داشت ..سوزی که استخون ادم رو سوراخ میکرد...
شیشه رو بالا دادم و دوباره بهش
نگاه کردم..
من اگه یادم نیاد این کیه شب
خوابم نمیره!
هر لحظه منتظر ترکیدن
سلول های مغزم بودم.
اها یادم اومد خودشه.. اره اره
خودشه اون باید خواهر حامد باشه !
من این صورتو زمانی که ایگیت
برام عکس فرستاد دیدم..
نفس حبس شدمو ازاد کردم و
لبخند محوی روی لب هام اومد..
حالت چشم هاش شبیه برادرش
بود.. اما بقیه اجزای صورتش به
مادرش رفته بود!
ظریف و شکننده... خوب بود برای
خورد شدن زیر دست های من
عالی بود!
اما سوال اصلی این بود که اون
اینجا چیکار میکنه!
نکنه ... نکنه مادرش هم ایران باشه!!
پلک هامو روی هم فشار دادم..
انقدر به مخم فشار اورده بودم
بازم سرم درد گرفته بود ..
romangram.com | @romangram_com