#رز_سیاه_پارت_66
هنوز مات به حرکاتم نگاه میکرد . اگر تا قبح هم می ایستادم ابی از اون گرم نمیشد.
اصلا شاید دروغ میگفت !بتید خودم با دکتر حرف میزدم...
یکم که اتاق رو گشتم یه بسته باند پیدا کردم.
رو کشش رو پاره کردم و با استفاده از قیچی یکم از باندو به شکل نواری برش زدم...
_داری چیکار میکنی؟
_به تو مربوط نیست...
صدای قدم هاشو که بهم نزدیک میشد رو میشنیدم..
موهامو.جمع کردم و به وسیله باندی که برش زده بودم بالای سرم بستمشون .
گرمای دستش رو که حس کردم
عصبی چرخیدم و دستم رو مانعش کردم..
_صبر کن...
_تو چت شده
_من حالم خوبه .. بابت دکتر ازت ممنونم... امیدوارم بتونم برات جبران کنم.
_این چه حرفیه ببین دکتر گفت
_میدونم میدونم لطفا صبر کن و.اجازه بده خودم باهاش حرف بزنم...
نفسش رو صدا دار بیرون داد و به ساعتش نگاه کرد
_خیله خب ولی بجنب فقط یک ساعت و ده دقیقه وقت داریم.
_باشه ..
مکث کردم و.چشمهامو بستم...
_ببین حامد من ... ینی چطور بگم..
_بگو راحت باش
_میخوام یه لطفی در حقم بکنی و بیماریم بین خودمون بمونه...
یکم نگام کرد انگار میخواست عجز و ناتوانیم رو از توی چهرم بخونه!
_باشه بین خودمون میمونه
_ممنونم...
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۶]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت112
حالم بهتر شده بود اما هنوزم یکم
سرم گیج میرفت .
با کمکش به سمت اتاق دکتر رفتم
-سلام اجازه هست؟
عینکش رو جابجا کرد و گفت
_بفرمایید..
-من..
_بله بله میشناسمتون..
نگاهی به حامد انداختم که با کنجکاوی نگام میکرد چشم غره ایی بهش رفتم که خندش رو قورت داد و جدی شد..
_میخوام بیشتر بدونم ینی بدونم که تا کجا پیشرفت کرده.
_ببینید خانوم محترم .یکم دیر مراجعه کردین اما خوب نکته مثبتش اینه که این تومار خوش خیمه . مشکلی برات ایجاد نمیکنه ..
یکم گیج شده بودم...
_ببخشید متوجه نشدم!
خندید
_ منظورم اینه که احتیاج ضروری به جراحی نداری و بهتره که دست به تومار زده نشه..
نگاهش به سمت حامد رفت و ادامه داد
برای همسرتونم توضیح دادم که..
چی !همسر!!نه بابا بیخیال. هم خندم گرفته بود و هم میخواستم حامد و بحاطر این دروغ بزرگش خفه کنم.
چهره در همم رو با یه ابخند مصنوعی جمو جور کردم و دوباره به دکتر نگاه کردم.
_باید از فشار عصبی دور باشی استرس برات سمه و به رشد غده کمک شایانی میکنه. دارو برات تجویز کردم و اگه به مرور استفاده کنی و رشد غده رو تحت نظر داشته باشی و هر چند وقت یکبار چکاب بشی و تحت نظر دکتر باشی برات خیلی بهتره.
_ینی اگه اینایی که گفتینو انجام بدم مشکلی برام پیش نمیاد؟
_ خیر نمیاد. گفتم که هم دیر و هم بموقعه مراجعه کردین!
خندیدم و ایستادم . حامدم به جانب من ایستاد.
_بسیار خب ممنونم
_خواهش میکنم
از اتاق اومدم بیرون و به محض اینکه حتمد در رو بست نگاه تاسف باری بهش انداختم و به راهم ادامه دادم.
romangram.com | @romangram_com