#رز_سیاه_پارت_65
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۶]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت110
تلاشم برای بیدار موندن بیفایده بود.
وقتی هوشیار شدم هنوزم توی بیمارستان بودم.
دیگه از سر درد خبری نبود!
این خوب بود خیلی خوب..
نگاهم رو دور تا دور اتاق چرخوندم کنار پنجره ایستاده بود و به بیرون خیره شده بود
خدا میدونست چی توی سرشه!
دیگه نمیدونم چی غلطه وچی درست!
کی راست میگه و کی دروغ!
هر روز یه اتفاق جدید فقط این سر درد لعنتی رو کم داشتم!
حدود ۵ماه بود که خفیف شروع شده بود درد داشتم اما بعد از چند ساعت قطع میشد بهش عادت کرده بودم .
اما این دوهفته اخیر غیر قابل تحمل شده بود.
به حدی که خواب شبو ازم گرفته بود.!
انگار سنگینی نگاهم رو حس کرد و بهم نگاه کرد بازم لبخند زد . انقدر با لبخند چهرش اروم بود که ادم دلش میخواست ساعت ها فقط بهش نگاه کنه!!!
صبر کن ببینم!اینا چی بود مم داشتم میگفتم!
_خوبی؟
_بهترم...
_دکتر گفت درد تو مربوط به امروز و دیروز نیست!
ته دلم خالی شد...
_ینی چی!؟
_ینی تو به من دروغ گفتی!
_دروغ؟! چه دروغی؟!!'!
_زمان دردت رو دروغ
گفتی!چند وقته سر درد داری و نگفتی؟
_چه فرقی میکنه!
_فرق میکنه .
با چشمای گرد نگاش کردم خیلی زود اخم کردم
_سر من داد نزن.
_احمق میدونی اگه نمیرسوندمت بعلت مرگ مغزی میمردی!
انقدر شکه شده بودم که کلمه ایی برای گفتن پیدا نمیکردم.
_میدونی ازمایش سیتی اسکنت نشون داده تو ۴ماهه یه تومور توی مغزت تشکیل شده. با توام جواب بده میدونی یا نه؟!
هنوزم شکه بودم چشم هامو بستم و خندیدم . نه این امکان نداشت!
_داری بلوف میزنی!
_چرا دروغ گفتی!
_من دروغ نگفتم.حدود ۶ماهه درد دارم. خب خفیف بود فکر کردم مهم نیست..
من من.. ..
نتونستم ادامه بدم و بغضم رو با صدای بلند شکستم.. از ته دلم زار میزدم...
من تنها بودم توی این دنیا هیچکس رو نداشتم که سرم رو روی شونش بزارم و از دردام بگم تا سبک بشم تا یکم دلم خالی شه یکم ... فقط یکم....
جلو اومد و کنار تخت نشست سرم رو روی سینش گذاشت
برام مهم نبود که اون کیه الان فقط مهم بود که اروم بشم همین...
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۶]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت111
اروم بشم؟!کنار کی؟دشمن خونیم؟!نه نه..
سریع دستم رو روی سینش فشار دادم و از خودم دورش کردم.
اول تعجب کرد اما بعد اخم بین ابروهاش اومد.
دستی به صورتم کشیدم .
_میتونی یه گل سر واسم پیدا کنی؟!
با تعجب بهم نگاه کرد....
حتما الان با خودش میگفت زده به سرش! برام مهم نبود که چی فکر میکنه در حال حاضر موهای بازم اعصابم رو بهم میریخت.
با یه جهش از تخت پایین پریدم.
کفش هام هنوز پام بود! سوزن سرم رو از دستم بیرون کشیدم و موهامو پشت گوشم زدم...
romangram.com | @romangram_com