#رز_سیاه_پارت_64



_حسودی میکنی؟!



با ابروهای بالا رفته گفت



_کی؟من؟!! حسودی اونم به تو!!!



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۶]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت108



موزیانه خندیدم..



_اره تو از من خوشت میاد و به خوان حسادت میکنی.



_مسخرس.



فعلا که قیافه تو مسخرس..حالا نه اما بالاخره مجبور میشی بهم بگی...



_تو که راست میگی....



_دختر جون من فقط خواستم برادرانه کمکت کنم.



وای خدایا الان از خنده قش میکنم برادرانهه!!!





لب پایینم رو با خنده جمع کردم و بهش نگاه کردم





_او که اینطور! خیله خب داداش گلم حالا که میخوای کمکم کنی بهتره راستشو بهت بگم.



خودشو به جلو متمایل کرد



_بگو میشنوم...



_خوان به من پیشنهاد ازدواج داده.



سریع چهرش درهم شد



_غلط کرده!



با تعجب گفتم



_بله؟!



حسابی دست و پاشو گم کرده بود. نگاهم به سیب گلوش افتاد که با استرس تکون میخورد.



_هیچی منظورم اینه نظر تو چیه؟!



تکیه زدم و قیافه ادمای متفکروبه خودم گرفتم.



_هنوز جوابی ندادم!قراره فک کنم.



به وضوح خوش حال شدن و لبخند روی لبش رو دیدم.

نگاهی به اطرافم انداختم و گفتم.





_تو بساطت اب پیدا میشه؟



_تشنته؟



_اره گلوی من بجای تو خشک شد!مثلا میخواستی یه سوال بپرسی؟!!!



دریچه کوچیک کنارشو باز کرد و یه بطری اب پرتقال به سمتم گرفت.



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۶]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت109

تشکری کردم و تقریبا نصف بطری رو سر کشیدم.

دیگه تارسیدن به مقصد

حرفی بینمون رد و بدل نشد

با احساس توقف ماشین چشمامو باز کردم.

دردم هر لحظه بیشتر میشد

احساس میکردم خون به مغزم نمیرسه!



_حالت خوبه؟



چند بار پلک زدم اما بازم چهرش محو بود!! دستم رو به سمتش دراز کردم؛ انگار فهمید حالم خوب نیست.

جلو اومد و کمکم کرد که پیاده بشم.تعادل ایستادن رو هم نداشتم؛همین که پام به زمین رسید حس کردم الان که بخورم زمین.

اما حامد سریع زیر بازوهامو گرفت.





_رز حالت خوبه به من نگاه کن.



نه دیگه تحمل نداشتم تمام دنیای اطرافم محود بود صداها برام گنگ و نامفهوم بودن. گرمای دوتا دست رو زیر زانو هام و معلق بودن تو هوا رو حس کردم و درست چند ثانیه بعد سرم به قفسه سینش خورد .

برای اینکه سر گیجم از بین بره چشمامو بستم.



_رز ... نخواب دختر سعی کن هوشیار باشی.



اروم لب زدم..



_خوابم میاد..



_میدونم اما سعی کن بیدار بمونی...



من داشتم چیکار میکردم!یا اصلا اون داشت چیکار میکرد این بار دوم بود که داشت جونمو نجات میداد!!نه نه نباید بهش مدیون بشم نه...



سرم یه جای نرم فرود اومد حدس میزدم تخت باشه!



نیمه هوشیار بودم اما بوی الکل رو حس میکردم..



صداشو میشنیدم داشت به دکتر توضیح میداد.. یکم سختم بود متوجه بشم دقیقا چی میگه چون به زبان فرانسه داشت حرف میزد

romangram.com | @romangram_com