#رز_سیاه_پارت_33
با یه جهت از جام بلند شدم و به اتاقم بر گشتم کفرم رو بالا اورده بود دلم میخواست سرمو رو بکوبم به دیوار
ندایی از درونم گفت
چرا انقدر ازش متنفری اونم مثل تو بیگناهه
نه نه اون بیگناه نبود گناه اون هم مثل من شباهتش به پدرش بود گذشته بین پدر و مادرمون اینده ما دوتارو بهم پیوند زده تا تیشه به ریشه خوشبخیمون بزنیم .
اون شب هم با هزار فکر و خیال گذشت
سه هفته گذشت بانگاه های مرموز و لبخند های گاه و بی گاه حامد کم کم داشتم به صحت عقلش شک میکردم
حالا ۵۰ نفر برتر انتخاب شده بودن و ما چهار نفر هم جزو اونها بودیم خیلی سخت بود تمرین ها سنگین بود و مبارزات برای موندن بی رحمانه خوب به یاد دارم که نازگل توی اخرین مبارزش مچ دستش در رفت و کبود شد اما حا نزد و تا اخر مبارزه کرد و در اخر پیروز شد شاید بقول سارا شبیه زامبی شده بود شاید کاهی اوقات اونقدر بی رحمانه کتک میخوردیم که زن بودن و ظرافت رو فراموش کرده بودیم.
خیلی وقت بود که به ایینه نگاه نمیکردم امروز مبارزه سختی داشتم شب قبل خیلی تمرین کردم و اماده بودم اما رر مقابل اون قول من هیچ بودم این هم از خوش اقبالی من بود که باید با مکس مبارزه میکردم اون هیکل ورزیده و درشتی داشت تا حالا کسی ازش شکست نخورده بود و این نگرانم میکرد.
اما من گرگ بارون دیده بودم تا اینجا نیومده بودم که حالا جا بزنم .
همه دور رینگ حلقه زده بودن تاپ دوبنده مشکی بهمراه شلوار ستش تنم بود نازگل تازه زخم هاش خوب شده بود و یکم شباهت به انسان هاپیدا کرده بود با لبخند اومد سمتم و گفت
_انا لله و انا علیه راجعون عزیز دلم هیچ غضه نخور تا ساعتی دیگر این تن و بدن بلوریت به بادمجونی خوش رنگی تبدیل میشه که حال کنی ...
بلند زد زیر خنده خودم هم خندم گرفته بود حق با اون بود
سارا_برو و تمرکز کن تو موفق میشی
نوشین بغلم کرد و دم گوشم گفت
_نزار نفرتت خواموش شه تو پیروز میشی هدفت رو فراموش نکن.
ازم فاصله گرفت با لبخند به چشم هاش نگاه کردم چقدر درد توی این دو گوی ابی رنگ بود ... کنار ایستاد وارد رینگ شدم مکس با پوزخند عمیقی رو بروم ایستاده بود... سرد و بی احساس نگاش کردم نوید سوت شروع رو کشید نیم نگاهی به حامد انداختم با چشم های ریز شده نگاهم میکرد دوباره به مکس نگاه کردم
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۱]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت66
جلو اومد مشت انداخت سرم رو پاین کشیدم و جا خالی دادم مشت محکمی به پهلوش کوبیدم و صاف ایستادم اما درد شدیدی توی فکم روح از تنم خارج کرد گیج شدم ضرباتش تند شد و سوع استفاده کرد پرت شدم روی زمین ۱۰ دقیقه از کتک خوردنم میگذشت شمارش معکوس شروع شد فقط ۱۰ ثانیه وقت داشتم چشمم ورم کرده بود کمرم تیر میکشید غلط زدم
8
7 نگاهم به حامد افتاد اخم کردم
6
شلیک گلوله تو سرم پیچید
5
خدای من امکان نداشت اون امیر علی بود .
اون قاتل پدرم بود
اون جون عزیزامو گرفت خودش بود درسته
انقدر حالم خراب بود که مکث رو شبیه امیرعلی میدیدم
3
2
از جام بلند شدم و بهش حمله کردم از گردنش اویزون شدم
قطرات اشک گونمو خیس کرد داد زدم
میکشمت عوضی مادرمو برگردون
فشار دستم رو روی گردنش بیشتر کردم
صورتش به سرخی میزد فشار دستاش برای جدا کردنم کم بود زانو زد اما ولش نکردم اون امیر علی بود در حال حاضر من اون رو قانل خانوادم میدیدم نه مکس
جمله نوشین تو سرم پیچید
نزار نفرتت خواموش شه...
اشکام شدت گرفت... شرط این مبارزه جان در برابر جان بود کنار ایستادم و به جسم بی جون مکس نگاه کردم انگار از یه خواب عمیق بیدار شده بودم سرم سوت میکشید....
نگاهم به حامد افتاد ناباورانه نگاهم میکرد سکوت مرگباری توی سالن بود هیچ کس باور نمیکرد که من مکس رو کشته باشم
خودم هم باورم نمیشد دستم رو روی صورتم کشیدم چهره ام از درد مچاله شد
به خودم توپیدم
مگه این رو نمیخواستی تو برای انتقام جلو اومدی بدا بریدن نفس ها با مکس شروع شد اما پایانش کجاست؟
خودم هم نمیدونستم!
از رینگ خارج شدم جمعیت رو کنار زدم و به سرعت از سالن خارج شدم.
احتیاج به تنهایی داشتم درد تنم امونمو بریده بود سرم گیج میرفت.
بازوم کشیده شد حامد بود
_صبر کن تو باید بری درمانگاه حالت خوب نیست.
دلم میخواست دستم رو از توی دستش بیرون بکشم و داد بزنم
ولم کن برو گمشو اما بیحال توی بغلش افتادم کاملا از هوش نرفته بودم صدا های محوی از اطرافم حس میکردم
دستی زیر زانوم رفت و از زمین کنده شدم میدونستم حامده چرا به من کمک میکرد چرا توی تمرینات هوامو داشت من این همه ازش متنفر بودم اما اون به من محبت میکرد برام مسخره بود اون نمیدونست من الهه نابودیش هستم.
روی جای نرمی فرود اومدم سرد بود لرز بدی به تنم افتاد احتیاج به فکر کردن نداشت تخت درمونگاه بود هنوز هوشیار بودم صدای پاره شدن جلد امپول رو حس کردم و سوزشی توی مچم احساس کردم
صداشو میشنیدم
تو کی هستی دختر چرا انقدر منو به سمت خودت میکشی تو کی هستی هر روز مرموز تر میشی نمیتونم بشناسمت این نفرت این همه کینه علتش چیه
میشنیدم اما نمیتونستم جواب بدم طولی نکشید که از هوش رفتم.
romangram.com | @romangram_com