#رز_سیاه_پارت_26

از اینجا فاصله ش زیاد بود.



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۴۸]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت54





دوباره به ارمان نگا کردم وقتش بود دندون هامو روی هم سایدم و با تمام قدرت خاک رو پاشیدم توی صورت

فریادی از درد کشید وبه خودش پیچید



از فرصت استفاده کردم و سارای شگفت زده رو دنبال خودم کشیدم





_بیا دیونه به چی نگاه میکنی!بدو تا بهمون نرسیده....



با دادی که کشیدم به خودش اومد و چشم از ارمان گرفت ...



با تمام توانم میدویدم گذر ار روی قبر ها و درخت های کاج بلند سخت بود ...



صدای نفس های عمیق سارا رو پشت سرم حس میکردم....

اما با صدای اخ بلندش از حرکت ایستادم



روز زمین نشسته بود پاشو ماساژ میداد



_چیشد خوبی سارا



_برو برو تا دیر نشده داره میاد منو بیخیال شین برو...



به عقب نگاه کردم آرمان هر لحظه نزدیک تر میشد... فاصله مون با در خروجی فقط ۲۰ قدم بود...صدای بوق متمدد ماشینی هوشیارم کرد.



ایگیت بود!



_بلند شو دختر تو میتونی باید بتونی خودت خوب میدونی ارمان دستش بهت برسه زندت نمیزاره



اشک از چشم هاش چکید



_ میدونم ولی درد دارم نمیتونم پامو تکون بدم..



درمونده باز به در خروجی نگاه کردم با دیدن ایگیت در ۳ قدمیم لبخند زدم



بدون هیچ حرفی سارا رو اروم بغل کرد و شروع به دویدن کرد پست سرش راه افتادم .... در ماشین رو باز کردم سارا رو روی صندلی گذاشت ...



سوار شدم ماشین رو دور زد و سوار شد از ایینه ارمان رو دیدم که از در خارج شد ..



استارت زد دور شدیم ارمان کم کم محو شد...



چشم هامو بستم و نفس حبس شدمو ازاد کردم



ایگیت_ چه غلطی کردی دختره احمق هان مگه من بهت نگفتم از جات تکون نخور سرخود بلند شدی رفتی فکر نکردیدگیر بیوفتی کی به دادت میرسه





دستامو روی گوشم گذاشتم نمیخواستم بشنوم اون درک نمیکرد اونا حانواده من بودن..قطرات اشک روی گونه هام روان شدن





_با توام میدونی اگه نازگل دنبالتون نمی اومد و ارمان رو نمیدید الان کجا بودی؟



_سر من داد نزن اره میدونم ولی این تویی که نمیفهمی اونایی که داری ازشون حرف میزنی خانواده من هستن تنها داریی من که از دستشون دادم چرا فک میکنی میتونی حق اخرین بار دیدن اون هارو از من بگیری؟





عصبانیت نگاهش جاشو به ارامش و ترحم داد رومو به سمت پنجره کردم و اشک هامو با استینم پاک کردم....



حرکت اروم ماشین منو به دورانی برد که دلم میخواست الان باشه ....





_مامان



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۰]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت55





_جانم دختر خوشگلم



_من دلم میخواد پیرهن صورتی مو بپوشم ولی رکسانا نمیزاره





_خب اینکه گریه نداره دختر گلم هر لباسی رو که دوست داری بپوش الانم بیا بشین رو پای مامان تا موهاتو شونه کنم





چونم لرزید لبم رو به دندون گرفتم اما مانع ریختن اشک هام نشدم دلم برای اون روزا تنگ شده بود دلم میخواست بشینم روی پای مادرم و موهامو برام شونه کنه..





دلم میخواست همراه بابام بیرون برم و لب ساحل سر خریدن بستنی و پشمک با بابا بحث کنم...َ





دلم برای دعوا های سرمیز شام با دانیال تنگ شده بود....





دستم رو روی صورتم کشیدم و به عقب برگشتم..





روبه سارا گفتم





_خوبی؟



_درد دارم



_کجات اسیب دیده؟





_ مچم خیلی درد میکنه

romangram.com | @romangram_com